🏝هزار سال همین بوده و همین بودیم؛ گذشت نیمه شعبان و باز رفت از یاد... مولای من ... چه بگویم از غربتت؟ تو کجای آرزوهای ما هستی؟ تو چقدر تنهایی.... تو هر روز برای ما دعا می‌کنی.... هر شب برای آرزوهای ما آمین می‌گویی... هر صبح دل نگران ما بیدار می‌شوی ...و غریب، تنها، طرید... در گوشه زندان غیبت، اسیری... آه...چه بگویم پدر؟ چه بگویم از فرزندانی که به برکت تو نفس می‌کشند، با نفس‌های تو نان می‌خورند و به عطر تو زنده‌اند.... اما تو را از یاد برده‌اند... ...افسوس...🏝