بسم الله الرحمن الرحیم
🔺این پسره هست؟
شهید نواب صفوی
آقای فیروزیان: یکباری مرحوم شهید نواب را که تحت تعقیب شدید بود، در یکی از خیابانهای تهران دیدم که به تنهایی و با کمال خونسردی در حرکت بود. سلام کردم و گفتم: چگونه در حالیکه از روی عکسهای منتشره از شما در روزنامهها، همه و به خصوص مأمورین، شما را میشناسند، آزادانه و آن هم در خیابان شلوغ میگردید؟ گفت: مأمورین باور نمیکنند کسی که تحت تعقیب است، در خیابان و معابر عمومی ظاهر شود.
همینطور که مشغول راه رفتن در خیابان بودیم، به سینمایی رسیدیم که عکس نیمهبرهنهی زن بازیکنی را جهت تبلیغ فیلم در تابلوی بزرگ جلوی سینما زده بودند.
نواب بسیار عصبانی شد و در همان حال وارد مغازهای شد، سلام کرد و گفت: اجازه میدهید تلفن کنم؟ صاحب مغازه که گویا نواب را میشناخت، به او اجازه داد.
نوّاب شمارهای را گرفت و با کمال عصبانیت گفت:« پِسَرِه هست؟» من تعجب کردم که «پسره» کیست. نگو مقصودش شاه است و شمارۀ دربار را گرفته است. صدای ضعیف ولی خشنی شنیدم که میگفت: «پسره کیه؟»
گفت:« محمدرضا را میگم، همونی که بهش میگین شاه!» همان صدا با خشونت و تندی بیشتری گفت:« شما کی هستید؟» گفت:« من نوّاب صفوی هستم».
صدای آن طرف آرام شد(شاید از خوف) گفت:« اعلیٰحضرت تشریف ندارند». نواب گفت:« به او بگو این فیلم (که اسمش را جلوی سینما خوانده بود) اگر تعطیل نشود، هر چه دیدید، از چشم خودتان خواهید دید»!
فردای آنروز، روزنامهها نوشتند فلان فیلم به دستور دولت تعطیل شد و چون علت را نمیدانستند، بعضی از روزنامهها هم از این تعطیلی انتقاد کردند.