بوی دهه شصت پیچیده در مشام‌ها. بوی انفجار. بوی خون باران‌خورده. بوی تن آتش‌سوخته. بو به مشام کفتارها رسیده. طعم دهه شصت می‌دهد این روزها. طعم اشک‌شور مردم. طعم تلخ خداحافظی‌ها. مزه به‌دهان گرگ‌ها خوش‌آمده. صدای دهه شصت می‌آید از این شب‌ها. صدای سقوط. صدای انفجار. صدای گریه مستضعفان. صدای پیام تسلیت امام از رادیو. صدا به گوش شغالان رسیده. من جوان دهه هفتادم. دهه هشتاد. من دهه شصت را عمری شنیده‌ام و لای کتاب‌ها ورقش زده‌ام. حالا این ماه‌ها از اول فاجعه غزه و ریختن خون دختربچه‌ها تا انفجار سفارت دمشق و سقوط بالگرد رئیس‌جمهور، شمّه‌ای از دهه شصت را زیسته‌ام. ترور را. تهمت به خوبان انقلاب را. بدون رئیس‌جمهور ماندن را. عزاهای عمومی پشت‌به‌پشت را. بچه‌ها مشکی‌ها را آماده‌ کرده‌اند. چفیه‌هاشان را چندماه‌ است که دم‌دست گذاشته‌اند. بچه‌ها پنجه در پنجه کفتارها و گرگ‌ها و شغالان انداخته‌اند. بچه‌ها می‌نویسند. می‌خوانند. منتشر می‌کنند. حرف‌می‌زنند. تجمع‌ها را هماهنگ می‌کنند. انسانیت‌های خاک‌گرفته و غبار نشسته توده‌ها را می‌تکانند. آقای انقلاب گفته بود که نسل امروز را بهتر از نسل آن‌روز دهه شصت می‌بینم. حالا همه جوان‌های آخرالزمانی این نسل، مثل دهه شصت، بهتر از دهه شصت، پای‌کار آمده‌اند. در پس غالب این تبیین‌ها و پویش‌ها و فعالیت‌ها و تجمع‌های سازنده این روزها، دستان گمنام جوانان این نسل مشغول است. حاج‌کمال‌ها و متوسلیان‌ها و همت‌ها و حدیدچی‌ها درحال پخته‌شدن‌اند. بچه‌ها حالا آرمان‌هاشان را زیسته‌اند. پستی بلندی‌های این راه را آموخته‌اند. حالا چیزی تا فتح نهایی به دست اینان نمانده. اینان؛ نسل جوان سردوگرم‌ چشیده شیعه در آخرالزمان. «مهدی مولایی»