اولین زیارت مشترکمان را از باب الجواد(ع) شروع کردیم. اذن دخول خواندیم. ورودی صحن کفشش را کند و سجده‌ی شکر به‌ جا آورد، نگاهی به من انداخت و بعد هم سمت حرم: «ای مهربون، این همونیه که به خاطرش یه ماه اومدم پابوستون. ممنون که خیرش کردید! بقیه شم دست خودتون، تا آخرِ آخرش!» عادتش بود. سرمایه‌گذاری می‌کرد: چه مکه، چه کربلا، چه مشهد. زندگی را واگذار می‌کرد که «دست خودتون!» _بریده‌ای از کتاب «قصۀ دلبری» 🕊@m_monavar_sh