برشی از کتاب معبد زیرزمینی میخوانیم:
چند وقت بود سنگ قبر پدر را ندیده بودم. ندیده بودم که از وسط شکاف خورده و از نوشتههایش چیزی پیدا نیست. نسیم خنکی میوزید میخواست یاد مردهها بیندازد که چند روز دیگر پاییز است. مردهها کاری به پاییز ندارند. مردهها روزگار را با
خودشان بردهاند زیر خاک هیچ کس توی قبرستان نبود نشستم کنار خاک پدر و پاهایم را ولو کردم مسخره است که با یک سنگ حرف بزنم اما کلمات خودشان آمدند. اگه بتونم با حاجی غلامحسین برم اون موقع شاید دایی دست از سرم برداره. شاید صدیقه بفهمه منم آدمم. بابا ببین.... و جای سوختگی را به سنگ نشان دادم.
بیست سال و سه روز
زندگی مدافع حرم سیدمصطفی موسوی (مدافعان حرم ۱۲)
اثر: سمانه خاکبازان؛ انتشارات: روایت فتح
کتاب بیست سال و سه روز؛ سیدمصطفی موسوی، جلد دوازدهم از مجموعه مدافعان حرم و نوشته سمانه خاکبازان است که در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است.
انتشارات روایت فتح که در زمینه چاپ کتابهای دفاع مقدس، خاطرات شهدا و ادبیات پایداری فعالیتهای گستردهای دارد، از زیرمجموعههای بنیاد فرهنگی روایت فتح است. بنیاد فرهنگی روایت فتح متولی جشنوارههای بینالمللی فیلم مقاومت، جشنواره تئاتر مقاومت، جشنواره هنر مقاومت است و در حوزههای تئاتر و هنرهای نمایشی، مستند، سینما، هنرهای تجسمی، ادبیات و رسانه فعالیت دارد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
سید مصطفی لبخندی زد و به امضایی که آقا سید پای برگه میانداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون. الآن مملکت ما به آدمهای تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالاها هست.»
چهره سید مصطفی جدی و لحنش جدیتر شد. نگاهی به چشمان آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالاها تموم نشه؛ اما ممکنه من عوض بشم. هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین آدم باشم.»
آخرین فرصت
گذری بر زندگی شهید علی کسایی به روایت همسر شهید
اثر: سمیرا اکبری؛ انتشارات: به نشر آستان قدس رضوی
شهیدعلی کسایی، مربی و مسئول عقیدتی سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز بود و نویسنده برای نگار این داستان به سراغ همسر وی رفته است و این کتاب حاصل ماهها مصاحبه و گفتگوی او با خانم قافلانکوهی همسر شهید علی کسایی است.
«آخرین فرصت» روایت زندگی سراسر عشق و ایمان خانم قافلانکوهی و شهید علی کسایی با روایت خواب عجیب دختر دوم خانواده قافلانکوهی به نام رفعت در شیراز آغاز میشود و با برگزاری مراسم خاستگاری این شهید و ازدواج این دو خواندنیتر میشود و در خلال کتاب نیز اتفاقات زندگی ساده وعاشقانه خانواده شهید کسایی درشهر شیراز روایت میشود. شهید علی کسایی جوانمرد انقلابی و مربی آموزشهای سیاسی و مذهبی است که در ۱۴ آذر ۱۳۳۴ مصادف با عید غدیر در شیراز به دنیا آمد، در سن ۲۵ سالگی ازدواج کرد که خطبه عقدشان توسط امام خمینی(ره) جاری و مراسم ساده عروسیشان نیز در روز عید غدیر برگزار شد. علی کسایی که زندگیاش را وقف آموزش، تفسیر قرآن و نهج البلاغه و آرمانهای انقلاب اسلامی کرده بود، در روز عروسیاش دعا کرد تا خداوند شهادتش را هم روز عید غدیر قرار دهد.
این کتاب را علاوه بر مرور خاطرات دوران زندگی و رزمندگی شهید علی کسایی، میتوان تاریخ شفاهی دوران انقلاب و جنگ ایران و عراق دانست که در قالب رمانی جذاب؛ «صمیمیت و سادهزیستی»، «احترام به والدین»، «عشق به همسر و فرزند»، «صبر و ایثار»، «توجه به بیتالمال و حقالناس»، «عفت و حیا» و «فداکاری و شهادت» را زیبا و هنرمندانه به تصویر کشیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانید:
«علی اینقدر به زبان عربی مسلطه که راحت آزمون کارپردازان حج رو قبول شد. میتونست تا ده سال بدون هیچ خرجی بره مکه و حقوق هم بگیره، اما فقط همون سال اول رفت که حج واجبش بود. سال بعد مافوقش، حاج آقا فاطمی، با رفتنش مخالفت کرد و گفت حضورش تو ارتش بیشتر لازمه. علی هم دیگه انصراف داد. حاج آقا فاطمی وقتی فهمید خیلی تعجب کرد چطور تونسته از همچین موقعیت لذت بخشی بگذره. هرکسی نظری در مورد حرفهای محمود داد و من با خودم فکر کردم، بعد از هفت سال زندگی با علی، هنوز خیلی چیزها را نمیدانم.»سمیرا اکبری که نگارش «آخرین فرصت» را فرصت ناب زندگیاش میداند، در تقدیمیه کتاب نوشته است: این کتاب را به کتابی دیگر تقدیم میکنم به «نهج البلاغه» به تک تک خطبهها، نامهها و حکمتهای آن. #