#زندگینامه_ملک_سلمان 3
💠 «سلمان» تا سال ۲۰۱۱ بدون تغییر سمت یا ارتقای منصب، امارت ریاض را در دست داشت. تا اینکه در این سال برادر بزرگترش «سلطان» در اثر سرطان پروستات فوت می کند. سلطان در زمان مرگ، سمت وزیر دفاع را در اختیار داشت و بالطبع با مرگ وی، این سمت به «سلمان» می رسید.
اما پذیرش مجدد امارت ریاض توسط «سلمان» نشان داد که او به این ضرب المثل معروف رسیده که «سرکه نقد به از حلوای نسیه» است. به همین دلیل به امارت ریاض راضی شد و تصمیم گرفت، دیگر دست به دامان برادران بزرگتر و با نفوذش برای دست و پا کردن سمتی دیگر برایش نشود و با آنچه از منصب امیری ریاض به دست می آورد، به زندگی خصوصی و اجتماعیش سر و سامان دهد.
✳️ در این سال ها بود که بد مستی ها و عربده کشی های «سلمان» از پرده بیرون افتاد. در طول این سال ها «سلمان» بی پروا شراب می خورد، مست می کرد و از خود بی خود عربده می کشید. کار به جایی رسید که به مشروب اعتیاد پیدا کرد. اما ترس از اینکه مبادا خبر به گوش «مفتی های وهابی» برسد و آنها ملک سعود را وادار به گرفتن امارت ریاض از وی کنند، باعث شد، تا اندکی از شراب خواری و بد مستی هایش بکاهد.
❇️ در آن زمان چیزی به نام هواپیماهای سلطنتی و سفرهای تفریحی مصر و لبنان و مغرب، سیاحتگاه ها و کاخ های آل سعود در داخل کشور و خارج آن در کازابلانکا و سکوره و ماربلا نبود. رویاهای شاهزادگان سعودی در آن زمان کوچک و سقف خواسته هایشان پایین بود. طوری که از مرزهای «نجد» فراتر نمی رفت. چون ثروتی برای هزینه کرد چنین تفریحات و تفنن هایی نبود.
لذا، انحرافات اخلاقی «سلمان»، از جمله داشتن روابط نامشروع به محیط کوچک پیرامونش محدود می شد. همین باعث شد، خیلی زود رابطه او با «زنی هرزه» بر سر زبان ها بیفتد. طوری که همه در ریاض درباره این رسوایی حرف می زدند. حتی کار به جایی رسید که اشعاری در مزمت و نکوهش این رذالت «سلمان» نیز سروده شد.
❇️یکی از مهمترین حوادث این دوره از زندگی «سلمان» رسوایی معروف به ییلاق «معیزیله» بود که نه تنها صدای آن در تمام ریاض پیچید، بلکه پیامدهایش تا سال های سال دامنگیر او بود. ماجرا یکی از دختران منطقه «درعیه» باز می گردد که قرار بود، به چادر «سلمان» در منطقه ییلاقی «معیزیله» در شرق ریاض آورده شود.
خیلی زود خبرهای ضد و نقیضی در این باره پیچید. درحالی که برخی خبرها می گفتند، «سلمان» دختر را از خانه اش دزدیده، خبرهای دیگر، عنوان می کردند که آن دختر با «سلمان» از قبل قرار و مدار داشته و در قبال دریافت مبلغی به میل خود به چادرش سلمان آمده بود.
وقتی خبر به گوش خانواده دختر رسید و متوجه ناپدید شدن وی شدند، مسئولان محلی را از موضوع با خبر ساخته و گفتند که کسی او را دزدیده است. این سرآغاز رسوایی بزرگی شد که اگر بار آن را کس دیگری بر دوش نمی کشید، بی تردید «سلمان» را تا آستانه سقوط پیش می برد.
👈 «سلمان» که حساب کار را کرده بود، از یکی از افراد حلقه بسیار نزدیکش می خواهد، مسئولیت این رسوایی را برعهده بگیرد. به این ترتیب، یکی از دوستان نزدیکش بار آن رسوایی را بر دوش کشیده و به خاطر آن بهای بسیار سنگینی از جمله آبرو و اعتبار خود و خانواده اش را پرداخت می کند، طوری که مجبور به ترک ریاض و مهاجرت از عربستان می شود.
در این میان «سلمان» نقش «شریک دزد و رفیق قافله» را بازی می کرد و اگر «محمد بن ابراهیم»، مفتی وقت عربستان وارد قضیه نمی شد و «سعود بن عبد العزیز»، پادشاه وقت عربستان او را مامور تحقیق در این قضیه و بازرسی از اردوگاه «سلمان» نمی کرد، معلوم نبود، چه بر سر «سلمان» می آمد.
( ادامه دارد...)
@ma_va_o