#زندگینامه_ملک_سلمان 4
🔰همان طور که گفته شد، برخلاف تمام محاسبات «سلمان» رسوایی «ییلاق معیزیله» هر روز پیچیده تر از قبل و از کنترل سلمان و دایره نفوذش در امارت ریاض خارج می شد، به ویژه وقتی «سعود بن عبد العزیز»، پادشاه وقت عربستان شخصا وارد قضیه شد و به رئیس هیئت امر به معروف عربستان دستور می دهد، ضمن رسیدگی به پرونده، عاملان آن را هم مجازات کند و درحالی که ماموران امنیتی از یافتن آن دختر ناامید شده بودند، بیابانگردی که از کنار اردوگاه سلمان می گذشت، به طور اتفاقی دختر را در آنجا می بیند و بدون اینکه بداند، این اردوگاه امیر ریاض است، موضوع را به یکی از اعضای هیئت امر به معروف اطلاع می دهد.
✳️ اعضای هیئت هم با دو ماشین، به همراه آن مرد بیابانگرد به سمت اردوگاه «سلمان» به راه می افتند. وقتی خبر به «سلمان» رسید، او نیز با ترس و وحشت به همراه چند تن از افراد حلقه ی نزدیکش به سمت اردوگاه به راه می افتد، اما در میانه راه به هیئت امر به معروف برخورد می کند که زودتر از او به اردوگاه رسیده و دختر را با خود به مقر هیئت می بردند.
«سلمان» که چنین دید، از میانه راه باز می گردد و چاره ای نمی بیند، جز اینکه خود را به دست تقدیر و سرنوشت بسپارد. پس از رسیدن دختر به مرکز هیئت امر به معروف و بازجویی از وی و برعهده گرفتن مسئولیت این رسوایی توسط فلاح بن سلطان، فلاح به زندان افکنده می شود.
با اینکه آن دختر طی بازجویی فلاح بن سلطان را تبرئه می کند، اما فلاح بن سلطان به اتهام فریب دختر و خلوت نامشروع با او محکوم به خوردن شلاق و حبس می شود. حکم شلاق درباره ی او اجرا می شود و به زندان می افتد که پس از مدتی با وساطت «سلمان» آزاد می شود.
✳️ براساس مستندات تاریخی عربستان تا اوایل دهه ی ۶۰ کشوری عقب مانده شمرده می شد و جایی در میان کشورهای دارای تمدن و فرهنگ نداشت. در چنین کشوری می توان به راحتی اوضاع اجتماعی و فرهنگی مردمان و امرا و حکامش را حدس زد. امرا و حکام سعودی اگرچه از حیث خوردن و پوشیدن بهتر از عامه مردم بودند، اما از حیث سواد و تحصیل با اینکه امکان کسب علم و دانش در اروپا را داشتند، اما روحیه تن پروری و تنبلی باعث می شد، بی سوادی را بر سختی های کسب علم و دانش ترجیح دهند، لذا تفاوتی با عامه مردم نداشتند.
این وضعیت بیشتر در میان فرزندان ملک «عبدالعزیز» دیده می شد که از تحصیل علم و دانش بیزار بودند. «سلمان» نیز از این قاعده مستثنی نبود، به گونه ای که در ۲۱ سالگی همچنان بی سواد بود، اما هر اندازه سواد و گرایشش به تحصیل علم کم بود، در مقابل به کسب مال و ثروت علاقه داشت.
لذا تلاش کرد، با شیوخ قبایل و عشایر ریاض و اطراف آن روابطی برقرار کند و صاحب نفوذی شود. اما برقراری رابطه با قبایل بدوی برایش چیز دیگری بود. چون معتقد بود، آنها افرادی ساده و به شدت مطیع و فرمانبردار هستند.
❇️ین ویژگی پای «سلمان» را به جمع ها و نشست هایشان باز کرد و باب مراوده با آنها را گشود. طبق رسوم قبایل بدوی این نشست ها با خواندن اشعار و قصیده هایی در مدح و ستایش افراد یا حماسه های این قبایل همراه بود و «سلمان» تمام آنها را به خاطر می سپرد و چون پس از مدتی اطلاعاتی در این زمینه به دست آورد، فتنه انگیزی میان آنها را آغاز کرد.
او در دورهمی قبیله ای خاص از حماسه های قبیله آنها سخن می گفت و حس دشمنی و خصومت در میان آنها را زنده می کرد، لذا افراد آن قبیله برای سرکوب این احساس اسرار یکدیگر را برای «سلمان» برملا می کردند.
به مرور این رازها به صندوقچه اسراری تبدیل شدند که «سلمان» از آنها به عنوان اهرم فشاری جهت کسب نفوذ و ظاهرا احترام و باج گیری از قبایل استفاده می کرد و قبایل نیز مجبور بودند، مقابل امتیازگیری «سلمان» سکوت کنند.
این خیلی زود چهره واقعی «سلمان» را برای این قبایل آشکار کرد، طوری که بارها هنگام مراجعه به دفترش برای رسیدگی به درخواست هایشان با چهره عصبی و پرت کردن و شکستن فنجان قهوه و ناسزاگویی هایش مواجه می شدند.
( ادامه دارد...)
@ma_va_o