گربه از جغد تشکر کرد و به طرف حیوانات باغ رفت در راه سنجابی را دید که جغد او را فرستاده بود تا گربه را امتحان کند. همین که سنجاب توپ براق را در دست های گربه دید، آن را گرفت و شروع کرد به بازی کردن با آن. گربه عصبانی شد و می خواست به سنجاب چنگ بزند که ناگهان حرف های جغد به یادش آمد. بعد به جای اینکه به سنجاب چنگ بزند به او گفت : ” من عصبانی و ناراحتم که تو بدون اجازه ی من، توپم را برداشته ای. لطفا آن را به من بده.” سنجاب توپ را به او برگرداند و دوید و رفت. جغد که روی درختی نشسته بود ، همه چیز را دید و خیلی از کار گربه خوشش آمد.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
❤️
@maadar_khoob