دوستان این روایت را با شرح آن لطفا با دقت بخوانید و روی آن تفکر کنید زهری نقل می کند که روزی در خدمت امام سجاد علیه السلام بودم که یکی از شیعیان آمد و اظهار پریشانی و عیالمندی نمود و گفت: چهارصد درهم بدهکاری دارم، حضرت از شنیدن سخنان وی بسیار متأثر شده و گریه کردند، وقتی علت را پرسید، فرمودند: کدام محنت بالاتر از آن است که برادر مؤمنی را مقروض ببینی و نتوانی مشکل او را حل کنی؟ هنگامی که مردم متفرق شدند یکی از منافقین گفت: عجیب است که ایشان یک بار می گوید آسمان و زمین در اختیار ماست و یک بار می گوید که از اصلاح برادر مؤمنی عاجزیم! آن مرد فقیر از شنیدن این سخن آزرده شد و خدمت امام سجاد علیه السّلام رفت و گفت: شخصی چنان و چنین گفت و به من سخت آمد به گونه ای که رنج و محنت و پریشانی های خودم را فراموش کردم. حضرت فرمود: خداوند تو را فرج عطا فرمود؛ و دستور داد: آنچه برای افطار من آماده کرده اید بیاورید. دو قرص نان خشک شده را آوردند. حضرت فرمود: این نان ها را بگیر که در خانه ما به غیر از این ها وجود ندارد ولیکن خداوند به برکت این دو قرص نان نعمت و مال زیادی به تو می دهد. آن مرد دو قرص نان را گرفت و به بازار رفت و نمی دانست چه کار کند. همان طور که در بازار راه می رفت، به ماهی فروشی برخورد کرد که یک ماهی در دستش مانده بود و کسی آن را نمی خرید. به ماهی فروش گفت: من دو نان جو دارم بیا با ماهی مبادله کنیم. ماهی فروش قبول کرد مرد ماهی را گرفت و یک نان جو را به او داد و به راهش ادامه داد و بقالی را دید که مقداری نمک مخلوط با خاک دارد که هیچ کس از او نمی خرد، به او پیشنهاد کرد بیا این قرص نان را بگیر و آن نمک را بده تا این ماهی را کباب کرده و استفاده کنم. و نمک را نیز گرفت و به خانه رفت در فکر بود که ماهی را پاک کند کسی در زد. وقتی در را باز کرد، دید هر دو مشتری نان ها را پس آورده اند و گفتند: بچه های ما این نان های خشک را نمی توانند بخورند و ما فهمیدیم که تو از ناچاری این نان ها را به بازار آورده ای بیا و نان خود را بگیر، ما از تو راضی هستیم و آن ماهی و نمک را به تو حلال کردیم. آن مرد آنها را دعا کرد و ایشان رفتند و چون کودکانش نمی توانستند آن نان ها را بخورند، تصمیم گرفت ماهی را کباب کند و به کودکانش بدهد. وقتی شکم ماهی را پاره کرد که آن را تمیز کند دید پر از در و مروارید است که نظیر ندارند، پس خداوند متعال را شکر کرد و در فکر بود که آنها را به چه کسی بفروشد و چه کار کند که شخصی از طرف امام سجاد علیه السّلام آمد و پیغام آورد که امام سجاد علیه السّلام فرمود: خداوند متعال در کار تو گشایش ایجاد کرد و از پریشانی نجاتت داد. اکنون قرص های نان را به ما برگردان که آن ها را به غیر از ما کسی نمی خورد. بحارالانوار ج۴۶ص ۲۰ شرح کوتاهی بر روایت : کلام اهل بیت عصمت وطهارت سلام الله علیه یک ظاهری دارد و ابعاد باطن های فراوانی، در این روایت گریه حضرت حمل بر ناتوانی ایشان در کمک به آن شیعه فقیر و عیالمند نیست چرا که حتی در ادامه حدیث وکمک معجزه وار حضرت با دوقرص نان کم ارزش به آن محب فقیر خلاف مطلب را ثابت میکند بلکه گریه امام سجاد علیه السّلام برای فقر معرفتی و بی بضاعتی معنوی آن شیعه بوده است زیرا امام علیه السّلام آگاهی از فقر درون وکم معرفتی او داشته و اگر توانایی در حل مشکل او نداشت چنین معجزه وار زندگی او را متغییر نمیکردند و نکته دیگری که میشود از این روایت یاد گرفت تسلیم محض بودن در برابر معصوم‌است. اینکه آن شیعه دو قرص نان را با تسلیم و هیچ سوال یا سخنی سریعا پذیرفته و به دنبال راه گشایش بوده است. معجزه دیگری از امام سجاد علیه السّلام در بحار الانوار آمده است که حضرت برای یکی از شیعیان، آب را تبدیل به یاقوت و زمرد و مروارید کرده بودند و به عنوان هدیه دادند ولی برای این شیعه دو قرص نان خشکیده شده عطا فرمودند و هردو نفر چه آن شخصی که به او جواهرات هدیه شد و چه این شخص عیالوار که امام دو نان به او عطا فرمودند هردو در مقام تسلیم و رضایت بودند چرا که یقین داشتند این امام معصوم است که میداند کدام خیر و کدام صلاح به نفع شیعه اش است و شیعه جز با تسلیم محض و رضایت و پذیرش محض در برابر کلام و اعمال امام معصوم علیه السّلام هرگز نمیتواند به منتهای کمال دست یابد. ما در روایات بسیاری داریم حتی در مرتبه شفا دادن شیعیان و محبان هم اهلبیت علیهم السّلام به شکلهای مختلف و با طریقه های گوناگون شفا عنایت فرموده اند پس فقط باید از درگاه پروردگار متعال توفیق رسیدن به مقام اطاعت محض وتسلیم و رضا را در برابر اوامر الهی و معصومین خواستار باشیم و از چگونه و چرا و چند و چون و کی و چه زمانی و چطور و...بپرهیزیم همانند هارون مکی که امام صادق به او فرمودند هارون برو در آتش بنشین و بی هیچ پرسش و حتی واهمه ای گفت سمعا و طاعتا و در تنور نشست .