(۷) پس (اين همه بكار آخرت بى‌اعتناء نبوده) بترسيد از آتشى كه گودى و گرمى آن بى‌اندازه، و عذاب و گرفتارى آن تازه است (چنانكه در س ۴ ى ۵۶ مى‌فرمايد: «إِنَّ‌ اَلَّذِينَ‌ كَفَرُوا بِآيٰاتِنٰا سَوْفَ‌ نُصْلِيهِمْ‌ نٰاراً كُلَّمٰا نَضِجَتْ‌ جُلُودُهُمْ‌ بَدَّلْنٰاهُمْ‌ جُلُوداً غَيْرَهٰا لِيَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ كٰانَ‌ عَزِيزاً حَكِيماً» يعنى آنانكه به نشانه‌هاى ما «پيغمبر اكرم و قرآن كريم» نگرويدند بزودى آنان را در آتشى اندازيم كه چون پوستهاشان سوخته شود آنها را تبديل به پوستهاى ديگر نماييم تا آنكه عذاب و بدبختى را بچشند، بتحقيق خداوند «بعذاب ايشان» توانا و دانا است) سرائى است (دوزخ) كه در آن رحمت و مهربانى نيست، و درخواست پذيرفته نمى‌گردد، و غمّ‌ و اندوه برطرف نمى‌شود (چنانكه در قرآن كريم س ۴۳ ى ۷۴ مى‌فرمايد: «إِنَّ‌ اَلْمُجْرِمِينَ‌ فِي عَذٰابِ‌ جَهَنَّمَ‌ خٰالِدُونَ‌» ى ۷۵ «لاٰ يُفَتَّرُ عَنْهُمْ‌ وَ هُمْ‌ فِيهِ‌ مُبْلِسُونَ‌» ى ۷۶ «وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ‌ وَ لٰكِنْ‌ كٰانُوا هُمُ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌» ى ۷۷ «وَ نٰادَوْا يٰا مٰالِكُ‌ لِيَقْضِ‌ عَلَيْنٰا رَبُّكَ‌ قٰالَ‌ إِنَّكُمْ‌ مٰاكِثُونَ‌» يعنى گناهكاران در عذاب و گرفتارى دوزخ جاويدند، عذاب از ايشان سُست و كم نگردد و آنها در آن عذاب و سختى «از رحمت خدا» نوميدند، و ما «با عذاب» بآنها ستم نكرديم و لكن آنان بخود ستم كردند «كه در دنيا بر خلاف دستور خدا و رسول كه موجب نيكبختى آخرت بود رفتار نمودند» و زمامدار و نگهبان دوزخ را بخوانند كه از پروردگار خود بخواه تا بر ما حكم فرمايد «ما را بميراند تا از اين عذاب برهيم» مى‌گويد شما «در اينجا» خواهيد ماند «نه مى‌ميريد و نه رهائى خواهيد يافت» (۸) و (اكنون) اگر توانائى داريد كه هم خوف و ترستان از خدا بسيار و هم گمان و اميدتان باو نيك باشد بين ترس و اميد را جمع كنيد (حتماً كارى كنيد كه هم بترسيد و هم اميدوار باشيد، نه ترستان بيشتر و نه اميدتان برتر باشد) زيرا گمان نيك و اميد بنده به پروردگارش بمقدار ترس او است از پروردگارش، و نيك بين‌ترين مردم بخدا ترسناكترين ايشان است از او (هر چند گمان بنده بخدا نيكوتر شود ترسش بيشتر گشته بر خلاف رضايش كارى انجام ندهد كه مبادا از او برنجد؛ ابن ابى الحديد در اينجا از امام چهارم علىّ‌ بن الحسين عليه السّلام نقل مى‌نمايد كه فرموده: اگر خداى عزّ و جلّ‌ كتابى بفرستد كه در آن ثبت باشد كه مردى را عذاب ميكند، گمان دارم آن مرد من باشم، يا يك مرد را مى‌آمرزد، اميدوارم من باشم، و اگر بناچار مرا عذاب خواهد نمود باز هم كوشش خود را خواهم افزود تا مبادا چون بخود باز گردم نفسم مرا سرزنش دهد). (۹) و اى محمّد ابن ابى بكر بدان من ترا بر بزرگترين لشگرهايم اهل مصر فرمانروا گردانيدم؛ پس سزاوارى كه با نفس خويش مخالفت نموده از دين و كيشت دفاع كنى هر چند از روزگار برايت نمانده باشد مگر ساعتى، (۱۰) و خدا را بخشم نياور با خوشنود ساختن يكى از آفريده‌هايش؛ زيرا عوض آنچه در غير خدا است در نزد او هست، و عوض آنچه در خدا است در غير او نيست (اگر خدا راضى باشد از ديگرى چه بيم، و اگر او راضى نباشد از غيرش چه اميد؟). (۱۱) را در وقتى كه براى آن تعيين گشته بجا آور و از جهت بيكارى آنرا پيش از وقت بجا نياور، و بجهت كار داشتن آنرا از وقتش مگذران، و بدان هر چيز از عملت پيرو نماز تو است (اگر نماز را نيكو بجا آوردى كارهاى ديگر را نيكو كنى، و هرگاه آنرا ضائع ساختى غير آنرا تباه‌تر گردانى)