📖 شأن ورود اين گفتار حكيمانه مطابق آنچه طبرى و مسعودى در تاريخ خود نوشته‌اند چنين بوده است كه ابن عباس به امير مؤمنان على عليه السلام پيشنهاد كرد معاويه را در حكومت شام ابقا كند تا بيعت نمايد؛ سپس مى‌تواند او را از آن مقام عزل كند. امام عليه السلام اين گفتار حكيمانه را به او فرمود كه «تو حق دارى نظر مشورتى خود را به من بگويى و من روى آن بينديشم و تصميم بگيرم؛ اما اگر با تو مخالفت كردم (و نظر تو را نپذيرفتم) بايد از من اطاعت كنى»؛ (وَ قال عليه السلام لِعَبْدِ اللَّهِ‌ بْنِ‌ الْعَبَّاسِ‌ وَ قَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ‌ فِي شَيْ‌ءٍ‌ لَمْ‌ يُوَافِقْ‌ رَأْيَهُ‌: لَكَ‌ أَنْ‌ تُشيرَ عَلَيَّ‌ وَ أَرَى، فَإِنْ‌ عَصَيْتُكَ‌ فَأَطِعْني) شيخ محمد عبده بر آنچه در بالا آمد مى‌افزايد كه اين سخن را امام عليه السلام زمانى بيان فرمود كه ابن عباس پيشنهاد كرد فرماندارى بصره را به طلحه و فرماندارى كوفه را به زبير دهد و معاويه را در فرماندارى شام ابقا كند تا آرامشى در دل‌ها پيدا شود و بيعت مردم كامل گردد و خلافت تثبيت شود. اميرمؤمنان عليه السلام به ابن عباس فرمود: «لا أُفْسِدُ دِيني بِدُنْيا غَيْري وَ لَكَ‌ أنْ‌ تُشِيرَ عَلَىَّ‌...؛ من حاضر نيستم دينم را به سبب دنياى ديگرى فاسد كنم. تو مى‌توانى نظر مشورتى خود را به من بدهى...». آنچه را ابن عباس در اين‌جا بيان كرد تنها نظر خود او نبود و احتمالاً گروه ديگرى از سياستمداران عصر امام عليه السلام چنين مى‌پنداشتند كه مماشات با طلحه و زبير و معاويه عامل پيشرفت كار است. در حالى كه اگر اين سه نفر بر آن سه نقطۀ حساس مسلّط مى‌شدند به يقين حكومتى غير اسلامى به وجود مى‌آوردند، چراكه هر سه، دنياپرست و خودخواه بودند و از چنين افرادى نمى‌توان انتظار حكومت عادلانۀ على عليه السلام را داشت و بعد از سلطۀ بر كار، ديگر نمى‌توانست مانع خودكامگى‌هاى آن‌ها شود و جنگيدن با آن‌ها براى بازگشتن به راه حق نيز بسيار مشكل‌تر و پيچيده‌تر مى‌شد. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────