امير مؤمنان عليه السلام در پايان مىفرمايد: «وضع دنيا به قدرى ناپايدار است كه هر گاه گفته شود فلان كس توانگر شد (ديرى نمىپايد كه) گفته مىشود بىخير و بىنوا گشت و هر گاه از فكر بقاى او (در اين جهان) شاد شوند (چيزى نمىگذرد كه) خبر مرگ او آنها را محزون مىكند. اين حال دنياى آنهاست و هنوز روزى كه در آن غمگين و مأيوس شوند فرانرسيده است»؛ (إِنْ قِيلَ أَثْرَى قِيلَ أَكْدَى! وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ! هٰذَا وَ لَمْ يَأْتِهِمْ «يَوْمٌ فِيهِ يُبْلِسُونَ») . «اثرى» به معناى توانگر شد از مادۀ «ثروت» گرفته شده است. «اكدى» به معناى بخيل و فقير و بىنوا گرديد از مادۀ «كُدية» (بر وزن حُجره) در اصل به معناى سختى و صلابت زمين است سپس آن را به افراد بخيل و گاه فقير اطلاق كردهاند. «يبلسون» از مادۀ «ابلاس» در اصل به معناى اندوه است و به معناى يأس و نااميدى نيز بهكار مىرود. امام عليه السلام در اين بخش از كلام خود بىاعتبارى و سرعت تغيير دنيا را بيان مىفرمايد و نشان مىدهد كه ميان توانگرى و فقر و همچنين زندگى و مرگ فاصلۀ چندانى نيست؛ شب مىخوابد و توانگر است، صبح برمىخيزد و فقير، چراكه ثروتهاى او براثر حادثهاى بر باد رفته و ورشكست شده و به خاك سياه نشسته است. گاه در نهايت سلامت و شادابى زندگى مىكند اما حوادث پيشبينى نشده ناگهان خرمن زندگى او را درو مىكند و همه را متحير مىسازد. قرآن مجيد نيز ناپايدارى دنيا را بارها به گياهانى تشبيه مىكند كه در فصل بهار مىرويند و سرسبز و خرم و پرطراوتاند اما چيزى نمىگذرد كه خزان فرامىرسد و همگى خشكيده و زرد مىشوند و تندباد خزان، آنها را جدا كرده و به هر سو پراكنده مىكند. تهامى، شاعر و اديب نكتهدان شيعه و شهيد راه ولايت قصيدۀ معروفى دارد كه بهمناسبت از دست دادن فرزند دلبندش سروده و از بهترين اشعار عرب در اين زمينه است و با اين شعر آغاز مىشود: حُكْمُ المَنِيَّةِ فِي البَرِيَّةِ جاري ما هٰذِهِ الدُّنيا بِدارِ قَرارِ حكم مرگ در تمام انسانها جارى است و اين جهان جاى قرار و ثبات نيست