۲.
امام عليه السلام اين نامه را چنين آغاز مىكند: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) من نعمان بن عجلان زُرَقى را به فرماندارى بحرين منصوب كردم و تو را از آنجا برگرفتم»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ وَلَّيْتُ النُّعْمَانَ بْنَ عَجْلَانَ الزُّرَقِيَّ عَلَى الْبَحْرَيْنِ، وَ نَزَعْتُ يَدَكَ). ولى از آنجا كه عمر بن ابى سلمه، مرد پاكنهاد و مخلص و مدير و مدبر بود و ممكن بود اين تغيير مأموريت خاطر او را مكدر كند، امام عليه السلام با هشت جملۀ كوتاه و پرمعنا به او اطمينان داد كه مطلقا خطايى از او سر نزده و نگرانى دربارۀ او وجود نداشته است.
فرمود: «بى آنكه تو را مذمت كنم و يا ملامتى بر تو باشد، چرا كه تو زمامدارى و مأموريت خود را به نيكويى انجام دادى و حق امانت را ادا نمودى؛ بنابراين به سوى ما بيا بى آنكه مورد سوء ظن يا ملامت باشى و نه متهم و نه گناهكار»؛ (بِلَا ذَمٍّ لَكَ، وَ لَا تَثْرِيبٍ عَلَيْكَ، فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَايَةَ، وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ ، وَ لَا مَلُومٍ، وَ لَا مُتَّهَمٍ، وَ لَا مَأْثُومٍ ).
امام در اين تعبيرات كاملاً به او اطمينان مىدهد كه اين تغيير مأموريت نه تنها بهعلت كوتاهى او در انجام وظيفه نبوده؛ بلكه به سبب اين بوده است كه مىخواهد مأموريت مهمترى را بر دوش او بگذارد.