اشعار مؤثر علیه السلام در مجلس شراب پنجم _ جمعی از علماء که از جمله ایشان است مسعودی، روایت کرده اند که در باب حضرت امام علی نقی علیه السلام نزد متوکل سعایت کردند و گفتند که در منزل آن جناب اسلحه بسیار و کاغذهای زیاد است که شیعیان او از اهل قم برای او فرستاده اند و آن جناب عزم آن دارد که بر تو خروج کند. متوکل جماعتی از ترکان را به خانه آن حضرت فرستاد، ایشان در شب بر خانه آن حضرت هجوم آوردند و به خانه ریختند و هرچه تفتیش کردند چیزی نیافتند و دیدند که آن حضرت در حجره ای ست و در را بر روی خود بسته و جامه ای از پشم پوشیده و بر روی زمین که رمل و ریگ ریزه بود نشسته و توجهش به سوی حق تعالی است و مشغول خواندن آیات قرآن است؛ پس آن جناب را به آن حال مأخوذ داشتند و به نزد متوکل حمل کردند و گفتند در خانه او ریختیم و چیزی نیافتیم و دیدیم آن جناب را نشسته بود روبه قبله و قرآن تلاوت می کرد؛ و متوکل در آن حال در مجلس شرب بود، پس آن امام معصوم را در آن مجلس شؤم بر آن میشوم وارد کردند و متوکل جام 🍷 در دستش بود، از برای آن جناب تعظیم کرد و آن حضرت را در پهلوی خود نشانید و جام شراب را به آن حضرت تعارف کرد. آن حضرت فرمود: واللّه ! شراب داخل گوشت و خون من نشده هرگز، مرا معفوّ دار؛ پس او را معفو داشت آنگاه گفت : برای من شعر بخوان. حضرت فرمود: اِنّی قَلیل الرِّوایَهِ لِلشِّعْرِ؛ من چندان از شعر روایت نشده ام ، گفت : از این چاره ای نیست؛ پس حضرت انشاد فرمود این اشعار را که مشتمل است بر بی وفایی دنیا و مرگ سلاطین و ذلّت و خواری ایشان پس از : باتُوا عَلی قُلَلِ الاَجْبالِ تَحْرِسُهُمْ غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ وَ اسْتَنْزِلُوا بَعْدَ عِزَّ مِنْ مَعاقِلِهِمْ وَ اُسْکِنُوا حُفَرا یا بِئْسَما نَزَلوُا ناداهُمْ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنهمُ اَیْنَ الاَساوِرُ وَ التّیجانُ وَ الْحُلَلُ اَیْنَ الْوُجُوهُ الّتَی کانَتْ مُنَعَّمَهً مِنْ دُونِها تُضْرَبُ الاَسْتارُ وَ الکُلَلُ فَاَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حینَ سآئِلَهُمْ تِلْکَ الْوُجُوهُ عَلَیْهَا الدُّودُ تَنْتَقِلُ قَدْ طالَ ما اَکَلُوا دَهْرا وَ قَدْ شَرِبُوا وَ اَصْبَحُوا الْیَوْمَ بَعْدَ الاَکْلِ قَدْ اُکِلُوا متوکل از شنیدن این اشعار گریست 😭 به اندازه ای که اشک چشمش ریشش را تر کرد و حاضرین نیز گریستند، و به روایت ( کنزالفوائد ) کراچکی، متوکل جام شراب را بر زمین زد و عیشش منغص شد، و به روایت اول پرسید از آن حضرت که قرض داری ؟ فرمود: بلی چهار هزار دینار؛ پس چهار هزار دینار به آن حضرت بخشید و او را مکرّماً به خانه اش ردّ کرد.