فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم‌الله «عروسی میان خون و آتش» سال‌ها منتظر این لحظه بودم. بارها و بارها لباس عروسم را بر تنم برانداز کردم تا ببینم چطور روی دلم می‌نشیند. چه شب‌ها که با تصور شادی شب عروسی، به خواب رفتم. توی تقویم دنبال مناسبت بودیم، حمود گفت؛ آخر مناسبت نیست. چاره چه بود؟ باید بالاخره یک روز زیر یک سقف می‌رفتیم و آسمان دنیاهایمان را با هم یکی می‌کردیم.. گفتم:_ خدا را چه دیدی؟! شاید مناسبت پیدا شد. لبخند روی صورت همیشه درخشانش، پخش شد. گفتم: مگر نمی‌شود؟ مثلا شب عروسی ما مصادف شود با آزادی قدس. این بار اشک توی چشم‌هایش حلقه زد._می‌شود یعنی؟ ... امشب اما عروسی ما، مناسبت داشت. باید وشم یهودیان کافر خونبار میشد. باید شادی ما خوار می‌شد توی چشمهای قرمز پرخشم و نفرت بارشان. حالا ما روی این خرابه‌ها روی سیاهی و دود بمب‌های فسفری، لباس سفید عروس می‌پوشیم تا امیدشان به نا امیدکردنمان، توی قلب‌های پرکینه‌شان بخشکد. به جای نقل و نبات، روی سر اهالی یا بهتر بگویم بازمانده‌های هفت هزارشهید، نورشادی پاشیدیم و سعد و عبود و حمدالله،با اینکه نیمی از خاندانشان به شهادت رسیده بودند، برایمان کل کشیدند و دست زدند. حالا لباس عروسم را با خون هموطنانم گلگون می‌کنم و برای هزاران کودک شهید این روزها، فرشته‌های زمینی راجایگزین میکنم تا همه به‌خصوص یهود پلید بفهمد ما حتی لا به لای این جنگ‌ها و خونریزی‌ها، مرگ را شرمنده می‌کنیم. ما با مقاومت و برای مقاومت و برای آزادی قدس زندگی می‌کنیم و مادامی که امید، کار ماست، فلسطین زنده است. ✍محنـــــــــــــــــا @mabna_kashan