انیسِ این شب ممتد چهارده سالم شب است و گریه به حالم کند سیه چالم اگرچه رفته زِ دستم حسابِ این شبها نرفته از نظرم خاطراتِ اطفالم اُمیدِ دیدنِ رویِ رضا ندارم حیف از این دو چشمِ نحیف و دو پلکِ بی‌حالم چنان فشرده مرا در میانِ خود زنجیر که حلقه حلقه فرو رفته در پَر و بالم دوباره کعبه نِی امشب سری به من زد و رفت دوباره طعنه گرفته سراغِ احوالم به رویِ خاک مسیرِ کشیدنم پیداست شکسته می‌روم و هر دو پا به دنبالم رسیده سَندیِ شاهک ، دوباره میخندد و من بخاطرِ مادر دوباره می‌نالم حیا نمی‌کند و بعدِ زخمِ سیلیِ او به یادِ داغِ مدینه به یادِ نُه سالم حسن لطفی