شعر مرثیه حضرت زهرا سلام الله علیها خانه ی حیدر میان آتشی شعله ور است این مصیبت، بعد چندی از غم پیغمبر است مُزد پیغمبر زِ بعد او به اولادش رسید مُزد تلخی که برای دشمنش شیرین تر است بین دیوار و در خانه گلش را چیده اند آن گلی که بر نبی هم مادر و هم دختر است دست مولا بسته و بازوی زهرا شد کبود اَندَر آن خانه که از عرش الهی برتر است آتش و دود و لگد، تا دست به دست هم نهاد مرتضی یک موقع دیدش روی خاکش کوثر است از همه نامردتر، مسمار در بود و لگد چون برابر شد بر آن سینه که سرِّ داور است نه مقصر فاطمه بود و نه طفل در رحم این وسط، تقصیر ها بر گردن میخ در است عاقبت حیدر نشد بابا شود از فاطمه هم برای فاطمه، هم حیدرش درد آور است بعد پیکار در و پهلو، میان کوچه ها تازه نوبت بر غلاف و بازوان مادر است آنقَدَر زد با غلاف و تازیانه بی حیا گوئیا کشتش گلی را که عزیز حیدر است پیش چشم کودکانش زد مغیره با غلاف آن طرف با تازیانه ضرب قنفذ بدتر است «ملتمس» باید بگویی از دل خون علی چونکه یاس ارغوانش در کنارش پرپر است