#حضرت_زینب
#واحد
🔹از فراق تو هرچی بگم کمه🔹
یه حرفاییه که گاهی
نمیشه گفت به آسونی
سربسته میگم تا بدونین
یوسفمو تو خواب دیدم
افتاده بود توی گودال
با پیرهنِ کهنۀ خونین
خاک کربوبلا بوی خون میده
چشم تو روضهها رو نشون میده
خواهرت داره از غصه جون میده
وای، غم چی دارم، تا وقتی باشه، سایهت رو سرم
وای، برادر من، تویی همۀ امید حرم
«وای، برادر من»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از وقتی اومدیم اینجا
باز تو دلم شده غوغا
ترسم اینه بمونی تنها
لحن صدات چه محزونه
چشات دو کاسۀ خونه
بگو چی میشه فردای ما
نمیگی که دلم میگیره آقا
میگم اینجا کجاست میگی کربلا
چرا جمع شده اشک تو چشات؟ چرا؟
وای، یه حسی میگه، که اینجا تو رو، میگیرن ازم
وای، یه حرفی بزن، دوباره دلم، آروم شه یهکم
«وای، برادر من»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیمۀ ما رو بر پا کن
کنار خیمۀ سقا
که باشه سایهش رو سر ما
تو هر مصیبت و رنجی
قسم به غیرت عباس
که وا نمیشه معجر ما
تازه اول راه من و غمه
تازه اول ماه محرمه
از فراق تو هرچی بگم کمه
وای، قدم میزنیم، که حرف بزنیم، تو میکشی آه
وای، میگی خواهرم، الان رسیدیم، توی قتلگاه
«وای، برادر من»
شاعر و نغمهپرداز:
#محمدجواد_الهی_پور