. کبوتر حرم زائر ثامِنُ الْحُجَج گشتم و خوشحالم که چون کبوتران خود داده پر و بالم به عشق او همیشه من رضا رضا گویم رضا رضا گویم و لطف و کرمش جویم زائر این قبرم و طوف حرمش کردم گفته ام آقا بِنِگر لبالب از دردم شکر خدا ساکن گلخانه ی تو گشتم سائل درگاه کریمانه ی تو گشتم شکر خدای ذُوالْمِنَن کشاندی ام اینجا دستِ مرا گرفتی و رساندی ام اینجا پنجره فولاد تو را دیدم و دل دادم یعنی که من دخیل این پنجره فولادم عاشق روی تواَم و بی سر و سامانم کرامتی کن که به درگاه تو مهمانم آمدم و ، خسته ام و ، دانم و می دانی همیشه ضامنِ غریبانِ پریشانی سائل درگاه تواَم  جود و کرم با توست بنده منم ، بنده ، تو مولایی و سلطانی بس که تو داری کرم و لطف و عطا آقا سائل خود را به کرمخانه تو می خوانی صحن و سرای تو گواهِ دلِ من باشد از حرم خویش کسی را تو نمی رانی ریزه خور خوان تو هم بوده و هم هستیم ای که تو غرقِ کرم و رحمت و احسانی ما همگی بی سر و سامان جهان بودیم داده نجات‌مان تو از بی سر و سامانی ای که زده شعله به جان آتش سوزانت زهر جفا چه کرده با قلب پریشانت حُجره ی در بسته شده قتلگه ات آقا روی زمین آمده گلروی مَه ات آقا لحظه ی آخر که ره خاتمه پیمودی خونجگر از داغ حسین بن علی بودی ای که غریبَ الْغُرَبا بوده ای و باشی گریه کنِ کرب و بلا بوده ای و باشی نقش گل و آینه را در نظرت داری منتظر و دیده به راه پسرت داری ای که تو با غربت و غم همسفری مولا منتظرِ دیدنِ روی پسری مولا «یاسرم» و از غم تو اشک بصر دارم از نَفَس ات شعله و آتش به جگر دارم ** «یاسر»✍ .