. گرفته شهرِ قم عزای فاطمه ببارد اشکِ خون برای فاطمه بیا یا موسِیَ جعفر ز بغداد ببین دور از رضا معصومه جان داد ......... دلم تنگ و من از تو دورَم یا اخا بیا مثلِ قدیم صدایم کن رضا نشد آیم به دیدارت برادر بیا مانده زمین تابوت خواهر ......... مدینه با تو و پدر یادش بخیر چه زود آمد خوشی به سر یادش بخیر قرار قلب زارم را گرفتند (همه دار و ندارم را گرفتند) ....... نبودم من ولی شنیدم از جفا به زیر سلسله شکسته ساق پا دعا میکرده بابا ، با دلِ خون خلاصم کن خدا از سجن هارون ......... تو هم رفتی و شد غم و دردم دو تا نوشتی خواهرم به دیدارم بیا دعایم کن که در غربت نمیرم بیایم تا تو را در بر بگیرم ......... رسیدم قم ولی ندیدم سنگ بام نرفتم بزم مِیْ امان از شهر شام زنان بودند و چشمِ مردم شام سرِ بر نیزه بود و سنگِ از بام .👇