. حضورم را به میدان وطن پرشور می بینم از این کارم نگاه دشمنان را کور می بینم به یمن بودنم  کشور تبسم می کند چون گل از این رو حسرت و غم را ز جانش دور می بینم فراز شانه هایش می شود کوه غرور من و من اینگونه خود را هرکجا منصور می بینم تلالوهای وحدت در جهانم می‌کند غوغا و من شورافرینی را چه نورانور می بینم دماوندم که دارم پرچم خورشید را در دست به زیر پای خود بیگانه را چون مور می بینم به وقت اهتزاز پرچم  ایران  آبادم نگاهم را در اوج زندگی  مغرور می بینم زمانیکه عدالت را علی گونه کنم اجرا خودم را با سلحشوران دین محشور می بینم به امر رهبری دارم سر تعظیم همواره ودر هرجا خودم را تابع دستور می بینم همان دم که فشردم دست کشور را به دست مهر بساط فتح را در سفره ی خود جور میبینم بیا که کشورم از هر جهت آباد گشت اکنون اگرچه وضع اقتصادی را کمی ناجور می بینم یقین دارم که روزی خاک پاک میهن خود  را پر از گلهای عشق و خالی از مزدور می بینم «شدتی»✍ .