باز گریان غم هم نفسی باید شد زائر مرغ غریب قفسی باید شد باز یک عده جفا ، زخم روی زخم زدند از قضا باز عزادار کسی باید شد باید امشب همه از شوق پر و بال شویم تا عزادار عزادار چهل سال شویم کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد راهی روضه ی پیغمبر گودال شویم آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود آب می دید به یاد جگر سقا بود چشمایش همه شب هیأت واویلا داشت تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش خشک شد جُلگه ی لبهاش و با خشکی لب روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد از روی شانه ی افتاده عبایش افتاد واي از ريش سپيدش كه حنايي شده بود ناله اش گفتن اسمي سه هجايي شده بود دم مغرب افق شهر مدينه اما جهت قبله ي او كرب و بلايي شده بود اين هم از ماهيت نفس نفيس خاك است سر آقا به روي دامن خيس خاك است همه اش سجده شده مثل پدر در گودال خاك سجاده و سجاد انيس خاك است گاه آهسته فقط واي برادر مي خواند لب تشنه «قتلوا» بود كه از بَر مي خواند اشك مي ريخت وَ هر آينه مي گفت حسين تا دم مرگ فقط روضه ي حنجر مي خواند تلخي زهر به كامش عسل و قند آمد بر لب پر تركش مطلع لبخند آمد جلوي چشم ترش كرببلا ظاهر شد يا اَبِ يا اَبِ گفت و نفسش بند آمد شهادت حضرت العابدین علیه السلام @rozevanoheayammoharramsoghandi