حضرت رقیه (س)
دختربچه ای که در واقعه عاشورا حدود سه یا چهار سال سن داشت
در عصر عاشورا به همراه دیگر زنان بنیهاشم توسط سپاه یزید ، ابتدا به کوفه سپس به شام اسیری برده شدند
عصرگاهی در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود، جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند،
پرسید: «عمه جان! اینان کجا می روند؟»
حضرت زینب(س)فرمود: «عزیزم این ها به خانه هایشان می روند.»
پرسید: «عمه! مگر ما خانه نداریم؟»
فرمودند: «چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است» تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد و
بلافاصله پرسید: «عمه! پدرم کجاست؟»
فرمود: «به سفر رفته.»
طفل به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت
پاسی از شب گذشت ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند.
رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند.
سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد،
گفت: «پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟
پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟
پدر جان چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟
پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.»
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد.
همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. .
صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع)
مرغ دلم خرابه شام آرزو كند
تا با سه ساله دختركى گفتگو كند
آن دخترى كه قبله ارباب حاجت است
حاجت رواست هر كه بدین قبله رو كند
سالروز شهادت حضرت
#رقیه(س) را خدمت شما عزیزان و تمامی شیعیان جهان تسلیت عرض می کنیم🏴