رسیدم تا حرم گویی کسی می‌گفت در گوشم بیا ای خسته از دنیا که من باز است آغوشم سلیمانا بیا بردار بار از شانه‌ی موری مرا یاری ست از غم ها که سنگین است بر دوشم کجا پیدا کنم دیگر شراب از این طهورا تر بهشت اینجاست اینجایی که دارم می‌نوشم بجز دامان تو دستانم از هر ثروتی خالی ست مکن ای شاه در تنهایی محشر فراموشم