هدایت شده از آموزش مداحی برتر
شب پنجم که می‌رسد از راه روضه را غرق آه باید خواند از یتیم حسن که می‌گویی روضه‌ی قتلگاه باید خواند روز آخر نیامد است امّا روضه رفته است داخل گودال مثل مرغی که بال او کَنده است حسنی‌زاده می‌زند پروبال لحظه‌ی آخر است و این میدان گرچه مرد نبرد می‌خواهد حسنی‌زاده، پیش عمه بمان بعد از این خیمه مرد می‌خواهد حیف از آن دست، حیف از آن بازو دست خود را به تیغ نسپاری پیش زینب بمان که بعد عمو علَم و مَشک را تو برداری پیش زینب بمان که می‌ترسم روضه‌ی پشتِ در شود تکرار مادرم بازوی کبودی داشت دست خود را به تیغه‌ها نسپار *** اون روز، روزِ پُر سوز یکمی بودم بزرگتر توی کوچه می‌شدم من سپرِ برای مادر *** فراموشی نعمتیه مگه به این راحتیه؟ گودی قتلگاه من اون کوچهٔ لعنتیه حسین حسین حسین...