🌹 لم یشکر المخلوق و لم یشکر الخالق 🌹
حمد و سپاس میگویم خدایی را که خیر و رحمتش را بر این بنده کمترینش سرازیر کرد و در این روزگار سخت، مرا با بندگان نیکوکار و صالح درگاهش آشنا کرد تا بواسطه این بزرگواران، مولودی از شیعه علی بن ابیطالب چشم به جهان هستی بگشاید.
چند ماه پیش با معرفی بزرگواری (که خداوند به ایشان هم خیر کثیر عطا فرماید) با گروه مادرانه و خانم شریفی عزیزتر از جانم آشنا شدم و از انجایی که ده سال پیش بدون دلیل و تنها بخاطر راحتی و آسودگی پزشک زنانم سزارین شده بودم بشدت دغدغه مساله زایمان را داشتم.
طی این ده سال همواره از بارداری مجدد واهمه داشتم چرا که یاداوری عمل سزارین و زجرهایی که بعد از آن متحمل شده بودم لرزه بر تنم می انداخت 😢
اما دست تقدیر الهی این بار با وجود عزیزانی چون خانم شریفی جور دیگر برایم رقم زده بود 🥰
از همان ابتدا با خانم شریفی مشورت کردم و شرایطم را برای ایشان توضیح دادم
طی صحبت هایمان امیدوار شدم که امکان زایمان طبیعی بعد از سزارین وجود دارد و کمر همت بستم بر انجام تدابیری که برایم اتخاذ کردند
همه چیز خوب بود تا اینکه سونوی هفته ۳۳ ام چنین نشان داد که جنین هنوز نچرخیده و سر در بالاست و به اذعان پزشک و ماما پس از آن دیگر امکان چرخش وجود ندارد و حتما باتوجه به سزارین قبلی این بار هم سزارینی خواهم بود 😔
بخصوص که در شهر ما به هیچ عنوان زایمان وی بک را قبول ندارند
باز هم خانم شریفی فرشته نجاتم شدند و برام تدابیر تغذیه و ورزش های خاص و روغن مالی و... لطف کردند و همین طور امید و انگیزه که ناامید نباشم
تدابیر را انجام دادم و در نهایت در هفته ۳۸ ام پس از مراجعه به سونو ناباورانه و در برابر چشمان متعجب پزشک و ماما متوجه چرخش جنین شدیم😍
طی معرفی مامای طب اسلامی توسط خانم شریفی عزیزم و هماهنگی با ایشان و البته حمایت و همراهی همسرم در این تصمیم بزرگ، در ۳۸ هفته و سه روز بار و بندیل بستیم و راهی شهر کریمه اهل بیت، قم، شدیم.
متحمل سختی های بسیاری گشتیم و انتظار و روزهایی که از پی هم میگذشت و استرس و اضطراب دوری از خانه و کاشانه و فشار خانواده هایمان و....😥
اما در تمام این مدت باز خانم شریفی بودن که با پیگیری و امید دادن مراقب احوالم بودند و سعی میکردند راهنمایم باشند تا خودم را نبازم.
تا اینکه بالاخره انتظار دو هفته ای به پایان رسید و در ۴۰ هفته و سه روز دردهای زایمانی ام شروع شدند.
اکیپ ماما و دستیارشون در کنارم حاضر شدند و خانم شریفی عزیزم که همچون مادری دلسوز بر بالینم بودند تا در ان لحظات سخت احساس غربت و تنهایی نکنم
دائما مشغول ذکر و دعا و تلاوت قران بودند تا بتوانم دردها را تحمل کنم
لحظه به لحظه دردها شدیدتر میشد و حمایت و محبت این عزیزان هم بیشتر ....
از همه زیباتر این بود که در آن لحظات میتوانستم کنار همسرم هم باشم و از حمایت ایشان هم بهره مند بشم.❤️
و بالاخره بعد از ۲۷ ساعتی که لحظه به لحظه در محیطی گرم با دعا و قران و اسپند و صدقه و....همراه دردهای من بودند و دور از خانواده های خودشان و بدون استراحت با تلاش بی وقفه شان و با مهارتی که داشتند پسر دلبندم بدنیا امد.😘😍
وقتی صدای هق هق گریه اش و نفس هایش را شنیدم تمام دنیا از آن من بود 🥰
لازم به ذکر است که پروسه زایمانم سخت و نفس گیر بود و با یاری خداوند متعال و اکیپ زایمانی که بسیار با مهارت و حاذق بودند پسر دلبندم سالم و صحیح بدون بخیه خوردن یا آسیبی به من بدنیا امد.
پس از زایمان، کارهای غسل نوزاد و کام برداری و ریختن قطره جاوشیر انجام شد و عزیزانی که در هر لحظه همراهم بودند برایم کاچی درست کردند و خاطره ای شیرین از زایمان در ذهنم ماندگار کردند.😊
تمام اینها را در وهله اول مدیون و مرهون لطف خداوندی و بعد خانم شریفی عزیزم هستم که واقعا مادرانه و دلسوزانه در تمام این مدت کنارم بوده و همراهی ام کردند و حقی بر گردنم دارند که با هیچ چیزی قابل جبران نیست 🌸🌺
از خداوند برایشان بهترین ها را مسالت دارم و امید دارم که با دستان پربرکتشان روز به روز تعداد یاران صاحب الزمان بیشتر شود و موجبات خوشنودی حضرتش واقع شود.🌹
والده ی آقا یحیی...
#دلنوشته_زائو8