- آقا! خسته‌ییم و بیمار. شکایت نمی‌کنم و تا این لحظه، می‌دانید که گِله نیز نکرده‌ام. با شما بودن، چون شما صبور بودن را می‌طلبد؛ اما به خاطرتان می‌آورم که ماه‌هاست آواره‌ییم آقا! از هیچ‌سو به هیچ سکونتگاهی راهی نیست؛ که اگر باشد هم مسدودش کرده‌اند. مگر شما، آقا، چه گفته‌یید و چه کرده‌یید که دشمنانِ‌تان به چنین عذابی مهمان‌تان کرده‌اند؟ - بانو! *زمانی که با زمانه‌ی خویش نساختی و با مَسندْنشینان و اَمربَرانِ ایشان کنار نیامدی و آنچه را که جاهلان می‌گویند، جاهلانه باز نگفتی، لاجرم به تبعید ابدی روح گرفتار خواهی شد، حتی اگر در کُنج منزلی در شهری ساکن باشی؛ و اگر بر نپذیرفتنْ پای فشردی، آواره‌ات خواهند کرد، یا به زندانت خواهند انداخت و به دارت خواهند کشید.* شرمگینم بانو، که این جنگ را من آغاز کرده‌ام و سهمی عظیم از عذابش به تو می‌رسد و به این طفلکان مظلوم. - آقا! من اگر شریکِ ذرهّ‌یی از کوهِ دردهای شما نباشم، چگونه بِستانکار سهمی از سربلندی‌های شما باشم؟ *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*