🐼 🐼 درسی از عقاب 🐼🐼
عقابی داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید
کلاغ و کرکسی هم مشغول خوردن لاشه گندیدۀ آهو بودند
جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود
کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند:
این عقاب احمق را می بینی که به خاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟ اگربیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند ، حال و روزش را ببین ، آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
جغد خطاب به آنان گفت:
عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، او "عقاب" است ، او از گرسنگی می میرد ولی اصالتش را هیچ وقت از دست نخواهد داد
از نگاه عقاب ، چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن
زندگی ما انسانها هم باید مثل عقاب باشد، مهم نیست چقدر زنده ایم مهم این است به بهترین شکل انسانی زندگی کنیم