@simaye_harambabolharam arzi (6).mp3
زمان: حجم: 2.12M
زینب دم دروازه ساعات خدا رحم کند به دل عمه سادات خدا رحم کند محمل ام پرده ندارد،مددی یا ستار حاجتم وقت مناجات،خدا رحم کند چشم من تار شده،یا تو به هم ریخته ای؟ گريه دار است ملاقت خدا رحم کند با همان خنجر کندی که تو را زجرت داد می کند شمر مباهات خدا رحم کند سرت از نیزه زمین خورد،دلم ریخت حسین زیر پایی و به لب هات خدا رحم کند كو علمدار حرم؟ آبرويم در خطر است وسط اين همه الوات خدا رحم كند سَرِ بازار به انگشتْ نشانم دادند رد شدم با چه مكافات خدا رحم كند نیزه نیزه شده از بس که گلوی پاره پر شدی تو ز جراحات خدا رحم کند *واقعا همین بوده،من که ميگم اصلا سر پایین نیومده،اما اگر نگاه به مقاتل کنی میگه هر شب این سر ها رو می آوردن پایین تو صندوقچه میذاشتن، دوباره صبح به نیزه ميزدن .وای وای . حسین. چشم يك شهر به دنبال كنيز است حسين تا كنم حفظ امانات خدا رحم كند چانه مي زد سَرِ گهواره يكي پيش رباب بهر تسكين مصيبات خدا رحم كند ✍ *میگفت چند میخری یکی میگفت چند میفروشی بمیرم براتون ، بچه ها پشت دروازه ایستادن یکی سوال کرد چرا این اسرا رو داخل نمیبرید دیگری گفت هنوز زینت دادن و چراغونی شهر تموم نشده" وقتی دروازه وا شد،همه رو خبر کرده بودن . از مسیر بازار یهودی ها آوردنشون، سرکرده یهودی ها (استغفرالله) گردنبدشو، اون سینه ریزی که می اندازند به عنوان احترام، اون و در آورد به صاحب نیزه داد،گفت نیزه رو بیار جلوتر، نگاه که کرد گفت خوب میشناسمت بابای این بود خیبر مارو ریخت به هم، نانجیب خم شد سنگ برداشت . به تبع،مریداش همه سنگ برداشتند . حسین .