چه کوتاه است دستِ عاشقانت از مزارِ تو که پاییزیست حالِ زندگی دور از بهارِ تو کنارِ تربتت امشب نه اشکی و نه زوّاری یقیناً مادرت زهرا نشسته سوگوارِ تو گلابِ شستشویی غیرِ اشکِ چشمِ مادر نیست ببارد خون بشوید تا غم از گرد و غبارِ تو حریمت خلوتِ درد و، نه شمعیّ و نه ایوانی فقط چندین کبوتر لانه کرده در کنارِ تو فدای دردِ پنهانت، که تو این گونه آرامی جهانی مات و مبهوت از تماشای وقارِ تو دریغا! نقطه ی نوری، در این وادیِ غربت نیست! از این تصویرِ غم حتی، ملائک داغدارِ تو فدای قبرِ خاکی ات، دلم صحن و سرای تو سرم بر آستانِ تو، دل و جانم نثارِ تو! تو شمعِ روشنی گر چه، سکوتِ سردی و امّا رسد روزی همه عالم، بگردد در مدارِ تو تو سر سبزی و زیبایی تو عطرِ باغِ زهرایی مبادا اینکه کم گردد شکوه و اقتدارِ تو! ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/maddahanesf سروش http://sapp.ir/maddahanesf تلگرام https://t.me/madahanesfahan بله https://ble.im/maddahanesf گپ https://gap.im/maddahanesf اینستاگرام Www.instagram.com/maddahanesf ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯