نمی دونم توی رویاها چی دید نیمه شب با دلهره از خواب پرید پرسید عمه بابا جونم کجا رفت ؟ طفلکی از ته دل آهی کشید . هی می گفت تموم دنیامو دیدم ماه آسمون شب هامو دیدم عمه کاشکی حرفمو باور کنی راس میگم به خدا بابامو دیدم . پیش بابام صورتم کبود نبود رو لباسام اثری از دود نبود حرفی از سرای روی نیزه و حرفی از محله ی یهود نبود . لشکر غصه واسش کردن کمین بس که گریه کردن و همه حزین سر باباشو آوردن دشمنا جلو پاهاش کوبیدن روی زمین . پاشو حرفاتو بزن با پدرت که دیگه از غصه داری آب میشی روپوشو‌ بزن کنار خودت ببین غذا نیس که اینجوری کباب میشی . روپوشو کنار زد و باباشو دید سرخ و خاکستری ، خاکی ؛ کبود سر حرفو اینطوری وا کرد و گفت بگذریم از یکی بود یکی نبود … . بوی بابامو من از دور می شناسم حالا هر چی ام که بوی نون بدی فهمیدم یه شب توی تنور بودی داری موی سوخته تو نشون میدی ؟ . دیگه از غارت گوشواره نگم دیگه از درد گوش پاره نگم حال و روز ربابو خودت ببین دیگه از غارت گهواره نگم . بعد تو میون شعله ها و دود گُلای خیمه شدن یاس کبود میدونی بابا من از چی دلخورم ما بودیم ، حرمله بود ، عمو نبود . شمع عمرم داره سوسو میزنه منو هی دشمن بدخو میزنه حرمله خبر داره که سیدم لگداشو سمت پهلو میزنه . صد دفعه جونم رسیده به لبم بعد تو پایین نیومده تبم دست به دیوار می گیرم تا پا بشم همینم مدیون عمه زینبم . شبا ضرب سیلی افطار منه شاهدم این چشای تار منه گوش اون دختری که زد منو رفت ببین از رو نیزه ، گوشوار منه ؟ . هی بهم میگن : آخه تو دختری کو بابات که اینطوری در به دری ؟ قربون سرت برم ، غصه نخور رو نی اَم از همه باباها سری . اگه دشمنت به ما خارجی گفت اگه از سیلی رو گونه گل شکفت اگه پای نیزه ما رو میزنن فدای سرت ، تو از نیزه نیفت