شرح حال بیچارگی ام از سرِ عصیانِ زیاد است از فرطِ گنه حاصل یک عمر ، به باد است بر عاشقِ هجران زدهٔ درد کشیده جان دادنِ در بادیهٔ وصل ، مراد است در مدرسه عشق فقط حرف زِ عشق است خوش آنکه مُزَیّن به چُنین علم و سواد است در مُلکِ خُلوص و شرف و صِدق و سعادت بازار ریا سخت خراب است و کساد است اینکه همگی عاشق پیغمبر و آلیم خِیری است که بر ما زِ کرم فاطمه داده است باید که پیِ راه و مرام شهدا رفت جنگیدنِ با نفس ، تعاليِ جهاد است هستیم همه سائلِ سلطان خراسان که راه ورود حرمش بابِ جواد است ما غیر گدایی به خدا هیچ نداریم این سینه زنی هاست که در حشر ، عِماد است ما غمزدهٔ داغ امامُ الشُّهداییم با یادِ حسین این دل ماتمزده شاد است لعنت به کسی که سرِ او تشنه جدا کرد آن رو سیَهِ پست ، که ابلیس نهاد است