شرح حال
بیچارگی ام از سرِ عصیانِ زیاد است
از فرطِ گنه حاصل یک عمر ، به باد است
بر عاشقِ هجران زدهٔ درد کشیده
جان دادنِ در بادیهٔ وصل ، مراد است
در مدرسه عشق فقط حرف زِ عشق است
خوش آنکه مُزَیّن به چُنین علم و سواد است
در مُلکِ خُلوص و شرف و صِدق و سعادت
بازار ریا سخت خراب است و کساد است
اینکه همگی عاشق پیغمبر و آلیم
خِیری است که بر ما زِ کرم فاطمه داده است
باید که پیِ راه و مرام شهدا رفت
جنگیدنِ با نفس ، تعاليِ جهاد است
هستیم همه سائلِ سلطان خراسان
که راه ورود حرمش بابِ جواد است
ما غیر گدایی به خدا هیچ نداریم
این سینه زنی هاست که در حشر ، عِماد است
ما غمزدهٔ داغ امامُ الشُّهداییم
با یادِ حسین این دل ماتمزده شاد است
لعنت به کسی که سرِ او تشنه جدا کرد
آن رو سیَهِ پست ، که ابلیس نهاد است