هدایت شده از منتظران ظهور
ان سرهنگ به خانه آن بینوا رفت، به هر طریقی بود او را بخواب کردند مرد مظلوم به سرای سلطان رفت سلطان محمود با شمشیر شرر بار به خانه او آمد دید شخصی در بستر همسرش خوابیده دستور داد چراغ را خاموش کند آن گاه شمشیر کشیده او را کشت پس از آن دستور داد چراغ را روشن کند در این هنگام با دقت نگاهی کرده بلافاصله سر به سجده نهاد. به صاحبخانه گفت هر غذائی در خانه شما پیدا می شود بیاورید که گرسنه ام. عرض کرد سلطانی چون شما به نان درویش چگونه قناعت می کند، سلطان محمود گفت هر چه هست بیاور، آن مرد تکه ای نان برای او آورده پرسید علت دستور کشتن آن مرد و سجده رفتن چه بود؟ و نیز در خانه مثل ما غذا خوردن شما چه علت داشت؟ سلطان محمود گفت: همین که از جریان تو مطلع شدم با خود اندیشیدم که در زمان سلطنت من کسی جرات این کار را ندارد مگر فرزندانم. گفتم چراغ را خاموش کن تا اگر از فرزندانم بود مرا محبت پدری مانع از اجرای عدالت نشود، چراغ که روشن شد نگاه کرده دیدم بیگانه است به شکرانه این که دامن خانواده ام از این جنایت پاک بود سجده نمودم. اما خوردن غذا به این جهت بود که چون به چنین ظلمی اطلاع پیدا کردم با خود عهد نمودم چیزی نخورم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم اکنون از ساعتی که تو را در شب گذشته دیدم چیزی نخورده ام.   📗  ✍ محمد بن ابیطالب مجدی 👈 عاقبت عجب امام صادق (ع) فرمود: دو نفر مرد وارد مسجد شدند، یکی عابد و آن دیگر فاسق. هر دو از مسجد خارج شدند در حالی که مرد فاسق، مؤمنی بود واقعی و در ایمانش راستگو، و عابد مردی بود فاسق، برای آنکه وقتی وارد مسجد شدند عابد در عبادات خود گرفتار عجب بود و به عمل خود آنچنان اتکا داشت که فکر می کرد نجات و رستگاری برای اوست، ولی در اندیشه مرد فاسق ندامت و پشیمانی از گناهانش بود و نظر او این بود که از خدا بخواهد تا او را بیامرزد و مشمول عفو و رحمت خود قرار دهد. 👌ملاحظه می کنید که عبودیت و بندگی خداوند در خطر عجب و غرور است و افرادی که به فرایض الهی عمل می کنند اگر مواظب انحرافات فکری و اندیشه های باطل خود نباشند ممکن است جمیع اعمالشان باطل شود و از نتیجه عمل بکلی محروم بمانند. 📗 ، ج 5 ✍ ثقةالاسلام کلینی  👈 فرزند فراموشکار   فرزند یکی از سران ممالک در خاطرات خود می گوید: سال ها پیش، شبی دیر وقت، در ساعات بعد از نیمه شب مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: مادرت می خواهد تلفنی با شما صحبت کند. خیلی تعجب کردم این چه کار مهمی است که در این موقع مرا از خواب بیدار کرده اند. خواب آلود پای تلفن رفتم؛ مادرم بدون مقدمه گفت: «سلام پسرم! به تو تبریک می گویم، امشب، شب تولد توست.» با اوقات تلخی جواب دادم: همین؟! این موقع مرا از خواب بیدار کردی که شب تولد من است؟ - مگر ناراحت شدی؟ - البته که ناراحت شدم مادر جان! این کار را می توانستی فردا صبح انجام دهی. مادرم با خنده گفت: ناراحت نشو عزیزم، 29 سال پیش از این، درست در همین ساعت مرا از خواب خوش بیدار کردی، درد شدیدی عارضم کردی، اهل منزل و همسایه را هم از خواب بیدار کردی، مرا مجبور کردی بیمارستان بروم. دکتر و پرستار دورم جمع شدند، چه شده؟ چه خبر است؟ هیچ. معلوم شد آقازاده می خواهند تشریف بیاورند، در حالی که سرکار، صبر نکردید صبح روز بعد تشریف بیاورید و بی جهت عده ای را از خواب خوش محروم نسازید. 📗 ✍ عبدالکریم پاک نیا   👈 انصاف درگرفتن اجرت شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط) در گرفتن اجرت برای کار خیاطی، بسیار با انصاف بود. به اندازه ای که سوزن می زد و به اندازه کاری که می کرد مزد می گرفت. و به هیچ وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتری چیزی دریافت کند. یکی از روحانیون نقل می کند که: عبا و قبا و لباده ای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت: دو روز کار می برد، چهل تومان. روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان می شود. گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟ گفت فکر کردم دو روز کار می برد ولی یک روز کار برد. 👌در حدیث است که امام علی (ع) فرمود : «الانصاف افضل الفضائل: انصاف برترین فضیلتها است» 📗 ✍ محمد محمدی ری شهری