🎬: رو به علی کردم وگفتم:علی ,حضرت ,به خدا همان سیدی ست که زمانی زینب دراغما فرورفته بود ومن از عالم وآدم دل بریده بودم ودستگیره ی در حرم مطهر حضرت معصومه س را در دست داشتم ومحکم بر درمیزدم ,سیدی نورانی حرزی برای نجات جان زینب به من داد,به خدا که خود حضرت بود,باعلی به روبه روی حضرت رسیدیم ,دست برسینه گذاشتیم از ته قلب ندا دادیم,السلام علیک یا بقیه الله... ناخوداگاه خم شدم وبوسه بردامن پیراهنی زدم که روزگاری برتن رسول خاتم بود والان برازنده ی جسم ,حضرت ولی عصر شده بود. مولا لبخندی ملیح زد وفرمود وعلیک السلام ای فرزندانم,برخیزید وهمیشه سجده برآستان خداوند نمایید وانگار که حرفهای چند لحظه ی قبل مارا شنیده باشد ,ادامه داد,ما درهر حالی به فکر شیعیانمان بوده ایم وهستیم وخواهیم بود ,به خدا قسم به اندازه ی خوردن جرعه ای اب از شما غافل نبوده ایم واگر شما هم به اندازه ی جرعه ای اب به فکر مابودید بی شک وقت ظهور ما اینقدر به تعویق نمی افتاد,از این سخن حضرت بغض چندین ساله ام شکست وبه عمق غربت مولایم پی بردم وباخود گفتم:وای برمن,وای برما که میتوانستیم قدمی برای ظهور برداریم وبرنداشتیم,وای برمن وای برما که خود حجابی شدیم برای غیبت بیشتر حضرتش,وای برما که اعمال ما دلیلی شد برای طولانی تر شدن غیبت وبه تعویق افتادن ظهورش...گریه امانم را بریده بود ,حضرت نگاهی مهربانانه به علی انداخت وبا دلسوزی دستی به صورت معیوب علی کشید وفرمود:این زخمها مدال افتخاراست ومن افتخارمیکنم به اینچنین یارانی,درچشم بهم زدنی صورت علی من به زمان جوانی اش برگشت وهیچ اثری از جراحات وارده نبود,تا این معجزه را از حضرتش دیدم از ذهنم گذشت تا از حال فرزندان گم شده ام سوالی بپرسم,حضرت با مهربانی پدرانه ای برگشت طرفم ومن از زیر روبنده ام شاهد این مهربانی الهی بودم ,بدون اینکه کلامی از افکارم را برزبان جاری کنم, فرمود: بامدد خداوند فرزندانت را که درچنگ ابلیس گرفتارندبه تو برمیگردانیم.... خدای من ...انگار اینجا بهشت است....از خوشحالی سراز پا نمیشناختم.... در کمتر ازیک ساعت تعداد سیصد وسیزده نفر از یاران مخلص حضرت درحرم امن الهی گرد هم امدند ومن سرشار از حسهای ناگفتنی شدم زمانی که فهمیدم نام همسر من ,علی,هم جز سیصدوسیزده نفر یاران خاص حضرت است... ونمیدانستم این میوه ی اول, بهشتی ست که قراراست بارها دهد... دارد.. 🖊 به قلم....ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧