قسمت چهل و یکم: ژینوس تکه ای از کلم روبه رویش را کند و در دهانش گذاشت، بی مزه تر از همیشه بود اما انگار نیرویی به زور این مواد را در دهانش می چپاند. ژینوس در حین خوردن نگاهی به اطراف کرد و سپس از جا برخاست و به سمت دوبنده ای که روی تخت بود رفت و همانطور که موهای پر از تعفنش را بالای سرش میبست نگاهی دیگر کرد و طبق معمول خبری از لباس دیگه ای نبود ، الان میدانست که اجنه از برهنگی خوششان می آید و شیاطین دوست دارند ،انسان ها را لخت و با پوششی نامناسب ببیند. ژینوس پیراهن دو بنده را بر تن کرد روی تخت نشست و نگاهش به ظرفی افتاد که بوی مشمئز کننده ادرار از آن بلند بود و داخل این ظرف نوشته هایی قرار میگرفت که به نظر میرسید آیات قران هست، وقتی برای اولین بار ژینوس این ظرف را دید و از زری راجع به آن سؤال کرد که چیست و برای چه اینجاست ،زری گفت : اینها باعث می شوند تمام نیروها به سمت تو جلب شوند ، آخر اگر بخواهیم انسان خارق العاده ای شویم باید از این اعمال انجام دهیم تا نیرویی فوق تصور پیدا کنیم. ژینوس می خواست بخوابد که درب اتاق باز شد و زری خنده کنان داخل آمد و گفت :... ادامه دارد.. 📝به قلم : ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿