سلام بچه ها جای همتون خالی... مشهد رفتیم عالی... جونم براتون بگه نزدیک اذان بود که توی راه حرم اوستا مراد رو دیدم، اونم با چه وضعی؛ یه دست تبر و یه دست جانماز... پیاده رو خلوت خلوت شده بود🤐. هر کی اوستا رو با این اوضاع میدید سریع فرار میکرد... من که اوستا مراد رو میشناختم، سریع خودم رو بهش رسوندم و بعد از حال و احوال، پرسیدم اوستا مگه نمیخوای بری نماز؟ تبر کجا می بری؟ مگه میخوای هیزم بشکنی؟ اوستا بادی به غبغب انداخت و گفت نه، میخوام نمازم رو بشکونم. من با تعجب پرسیدم😳: جان؟!! اوستا ادامه داد: داشتم به مشهد میومدم حاج آقا گفتند اگر کمتر از ده روز میری مسافرت، باید نمازهات رو بشکونی... منم تبرم رو اوردم که نمازم رو بشکونم. شما بیشتر لز ده روز میخوای مشهد بمونیم که تبر نیوردی؟ بعد از چند لحظه که از هنگی این جواب دراومدم.. گفتم اوستا! نماز شکسته یعنی این که فقط نمازهای چهار رکعتی رو در طول سفر باید دو رکعتی خوند. همین.... نیازی به تبر نیست! الان هم دارن اذان میگن، برو تبرت رو بگذار سر جاش تا مردم از ترس غش نکردن و سریع بیا به نماز جماعت برسی... این بار اوستا مراد هنگ کرد و شروع کرد کله شو خاروندن.. بعد از چند لحظه گفت: ای بابا! بازم که سوتی دادم! @davat_namaz