🩸ملک‌الموت چگونه برای گرفتن جان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد خانه آن حضرت شد؟! در نقل‌ها آمده است: 🥀 رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در هنگام بیماری، ساعتی بی‌هوش شد؛ ناگهان کسی در خانه را کوبید. فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها فرمود: کیست که در را می‌کوبد؟ گفت: من مردی غریبم! آمده‌ام و از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خواسته‌ای دارم آیا اجازه می‌دهید وارد خانه شود؟! 🥀 فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها گفت: خدا تو را رحمت کند. رسول خدا بیمار است و نمی‌تواند به کار تو بپردازد. او هم رفت و بعد از اندک زمانی برگشت و باز در را کوبید و گفت: غریبی هستم و اجازه می‌خواهم بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد شود. آیا اجازه می‌دهید؟! 🥀 در این هنگام رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به هوش آمد و فرمود: ای فاطمه! می‌دانی او کیست؟ گفت: نه ای رسول خدا! فرمود: او پراکنده کننده جماعت‌ها و درهم شکننده لذّت هاست. او ملک‌الموت است. به خدا قسم او پیش از من و پس از من از کسی اذن ورود نخواسته است و به خاطر جایگاه و منزلتم نزد خداوند متعال از من اذن ورود می‌خواهد. به او اجازه دهید وارد شود. 🥀 پس فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها فرمود: وارد شو! خدا تو را رحمت کند. پس مانند نسیم وارد شد و گفت: سلام بر شما ای اهل بیت رسول خدا! 📋 فَأَوْصَی النَّبِیُّ إِلَی عَلِیٍّ بِالصَّبْرِ عَنِ الدُّنْیَا وَ بِحِفْظِ فَاطِمَةَ وَ بِجَمْعِ الْقُرْآنِ وَ بِقَضَاءِ دَیْنِهِ وَ بِغُسْلِهِ وَ أَنْ یَعْمَلَ حَوْلَ قَبْرِهِ حَائِطاً وَ بِحِفْظِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ▪️پس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را به صبر کردن در (مصائب این) دنیا، محافظت‌نمودن از فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، جمع کردن قرآن، پرداخت دِین او و اینکه به دور قبر آن حضرت دیواری بسازد و از حسن و حسین محافظت کند، سفارش نمود. 📚المناقب، ج۳ ص۱۱۶ ✍ سر به دامان علی داشت که جان بر لب بود آخرین ذکر نبی, یاعلی و یارب بود نفسِ آخرِ او بود که می گفت: حسین و کلام دگرش یادِ غم زینب بود بروی سینۀپیغمبر اکرم حسن است و کنار سر او فاطمه‌اش آن‌شب بود همه أسرارِ مگو را به علی گفت نبی آخرین سّرِ دلش حاوی این مطلب بود یا علی! بعد من آتش به حرم می افتد آشکارا شود آن بغض که در مَرحب بود خانه ام را که همین قوم به آتش بکشند تازه معلوم شود خصمِ تو لامذهب بود بِین دیوار و درِ خانه بماند زهرا وسط آتش کاشانه بماند زهرا غصه می آید و این دوره بسر می آید دورۀحزن تو با خونِ جگر می آید بعد من یاعلی این جمع ز هم می پاشد پشت این در خبر قتل پسر می آید بازو و پهلوی زهرای ترا خُرد کنند فاطمه یاری تو روز خطر می آید در همین کوچۀباریک بدنبال فدک دومی با غضبش بار دگر می آید آه از سیلی این قوم به ریحانۀمن وای از آن‌دم که ز مسمار خبر می آید تا ترا یکّه و تنها نگذارد کُفوَت فاطمه بعد من از شرم تو در می آید حسنم می شود آنروز عصای مادر وسط کوچه شود آب, بپای مادر بعد از این تازه حسن حالِ پریشان دارد تا چهل سال ز غم گریۀپنهان دارد جگرش پاره شود, وز کفِ او چاره شود زانوی غم به بغل, نالۀ هجران دارد هست بعد از حسنم, داغ حسینم در پیش او که بر پیکر خود نیزه فراوان دارد قاتلانش همه هستند؛ أراذل اوباش گرچه این قافله عنوان مسلمان دارد سرِ او را سرِ نیزه همه جا چرخانند گریه بر حال یتیمان و اسیران دارد کعب نی ها به تن زینب او خُرد شود سفری پر ز بلا همره عدوان دارد آه از گوشۀ ویرانه و رخسار کبود باز هم دخت من و سیلیِ یک دست یهود @Maghaatel