نمیدانید چقدر سخت است ببینی عزیزان و سرورانی جلوی چشم بیبی میدوند و کار میکنند و بار برمیدارند و تو هیچ نیستی و هنری نداری که به چشم بیاوری خود را.
با روی خندان تا سر حد توان کار میکنند. کارهای سخت و طاقتفرسا.
من تنها نگاهبانم. منتظر. همین.
آیا به این بیمایگی نجات از شرک تعلق میگیرد؟! آیا توفیق توحید حاصل میشود؟!
آیا امکان دارد خداوند تو را بشوید و ببرد و محو کند و خود را باقی بگذارد؟!
طمع من به این آستان رها شدن از نفس است. از مطلق نفس. یأس از آن چیزی که در دست مردم است. انصراف از غیر و انحصار در او.
آیا ممکن است اباعبدالله ما را از بین ببرد و ذبح کند این منیت ما را پیش پای خودش تا شهید شویم و رها شویم از زندان و سفر کنیم به آسمان و نظر کنیم به وجه الله؟!
آیا امکان دارد نجاتمان دهد؟!
امکان دارد. بسیار محتمل است. امیدوارم.