📚 داستان مباهله ، قسمت ۲ 📚
☀️ مسيحيان نجران ،
☀️ پيشنهاد مباهله پيامبر را پذيرفتند
☀️ و روزى را براى اين كار معيّن كردند .
☀️ روز مباهله فرا رسيد
☀️ و رسول خدا به همراه امام على
☀️ و حضرت فاطمه و امام حسن
☀️ و امام حسين عليهم السلام ،
☀️ به بیرون شهر رفتند
☀️ و مسيحيان نجران نیز ،
☀️ با لشکر و سربازان و زنان و فرزندان ،
☀️ خود را به آنجا رساندند .
☀️ يكى از عالمان مسيحى ،
☀️ با ديدن پيامبر و خانواده او فهميد
☀️ كه اين جمع پنج نفرى ،
☀️ مورد توجّه خدا هستند .
☀️ به خاطر همین به همراهان خود گفت :
🌹 من چهره هايى را مى بينم
🌹 كه اگر از خدا بخواهند
🌹 كوهى را از جاى بركند ،
🌹 یقین باشید که خدا چنين می كند .
🌹 پس با آنها در نيفتيد
🌹 كه خودتان نابود مى شويد .
☀️ مسيحيان نجران ،
☀️ سخن عالم مسيحى را قبول كردند
☀️ و خدمت پيامبر آمدند و گفتند :
🌹 ما از اين كار پشيمان شده ايم .
🌹 تو بر دين خود باش
🌹 و ما هم بر دين خود مى مانيم .
☀️ بله بچه های گلم !
☀️ اين ماجرا در تاريخ ،
☀️ به ماجراى مباهله شهرت دارد .
☀️ ماجراى مباهله ،
☀️ در آيه ۶۱ سوره آل عمران ،
☀️ به شكل مختصر و کوتاه بيان شده است .
☀️ اين آيه مباهله ،
☀️ يكى از آيات مربوط به اهل بيت است
☀️ كه بدون آوردن نام آن بزرگواران ،
☀️ از آنان ياد كرده است .
📚 پایان 📚
@mah_mehr_com
#روزمباهله #عیدغدیر
منبع :
http://www.welayatnet.com