بسم ࢪب مهـدے (عج)...♡︎🕊❤️
شب مصطفی آمد دنبالم. دستم را گرفت، برد بیرون خوابگاه. روبروی خوابگاه زنجان خانه هایی قدیمی بود مانند آلونک. بارها دیده بودمش؛ اما باور نمی کردم که کسی داخل آن زندگی کند. نزدیک که شدیم یک زن با سه تا بچه قد و نیم قد آمدند بیرون. مصطفی شروع کرد به قربان صدقه شان.
خانه در نداشت و به جایش پرده زده بودند و برق شان هم یک لامپ بود از تیر چراغ برق کشیده بودند.
چند وقتی بود که به شان سر می زد و اجناسی مانند برنج و روغن برای شان می برد.
می گفت: ببین این ها چطور دارند زندگی می کنند؛ آن وقت ما از آنان غافلیم.
هر وقت هم ،وقت نمی کرد بهشان سر بزند چند نفر را می فرستاد که بهشان رسیدگی کنند.
کتاب احمدی روشن
امروز از طرف شهید مصطفی احمدی روشن به امام زمان سلام می دهیم 💜🌸
#سَلامٌ_عَلَىٰ_آلِ_يس 🌙
#السلامعلیڪیااباعبدالله✋🏻🌱
#اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج 🌙
@mahdaviatskums❤️