بسم الله الرحمن الرحیم یک سفر زیارتی به مشهد داشتیم، با خانواده. پیاده در حال حرکت به سمت حرم بودیم که به این جداسازهای خیابان و پیاده رو برخوردیم. من که جلوتر بودم، دیدم آقا محمد صدایم میزند: بابا وایسا. ایستادم و نگاهم را برگرداندم. نشست روی زمین و دمپایی هایش را در آورد و سعی کرد از این جداسازها بالا برود. بی خیال و فارغ از اینکه مقصد و مقصود ما حرم است و زیارت. در فکر فرو رفتم. ما با استعداد « وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ »( اسراء: ۷۰ )، مقصد و مقصودی داریم که در شریفهٔ « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ »( ذاریات: ۵۶ ) به وضوح نشان داده شده است. اما ما غافلانه و سرخوش و فارغ و بی خیال نسبت به مقصد، در میان راه، همچون کودکی که هیچ نمی فهمد، مشغول بازی با ترش و شیرین و زشت و زیبای دنیا شده ایم و هیچ دغدغه ای برای رسیدن به مقصد نداریم. گاهی درگیر روزمرگی ها بودن و مشغول تر و خشک دنیا شدن، آنقدر سطح فهم و شعورمان را پایین می آورد که همانگونه که برای کودک نمی توان از زیارت و به حضور امام معصوم رسیدن و مراتب قرب گفت، اولیای الهی نیز نمی توانند برای ما از سلوک و پرداختن به اصلاح و تزکیه نفس سخن بگویند و این همه را خود مقصریم که: خود کرده را تدبیر نیست. خلاصه اینکه امام رضا علیه السلام رزقِ زیارت ما را با درسی که سرِ کلاسِ عبرت آموزی محمد آقا گرفتیم، به ما داد. خدا کند عامل باشیم. @mahdi_domeiri