به یه خنده بچه یتیم میاَرزید ... قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم کـرده در حـالى کـه آن را خـود بـه دوش کـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى بخانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست کرد و به آنان خورانید تا سیر شدند. سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و با بازی کودکانه بـچـّه ها را مى خنداند، بچّه ها نیز چنان مى کردند و فراوان خندیدند. سپس از منزل خارج شدیم. گفتم : مولاى من، شما امام مسلمین هستید. امروز دو چیز براى من تعجب آور بود. اوّل : آنکه غذاى آنها را خودتان بر دوش مبارک حمل کردید. اجازه حمل کردن آنان به من ندادید. دوم : آنکه با بچّه ها همبازی شده آنان را مى خنداندید. امام على علیه السّلام فرمود: اوّلى براى رسیدن به پاداش، دوّمـى بـراى آن بـود کـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى کردند، خواستم وقتى خارج مى شوم، آنها هم سیر باشند و هم خندان.به خنده بچه ها میارزید. https://eitaa.com/mahdiakhundi