ما روز یکشنبه بعد از ظهر با موافقت به مواضع کتائب حزب الله حمله کردیم. پنج نقطه را در سوریه و عراق در عرض 4 تا 5 دقیقه هدف قرار دادیم. حداقل در یک نقطه به جلسه اعضای کتائب حزب الله حمله کردیم و چند رهبر کلیدی این گروه را کشتیم. پس از حمله، اسپر و میلی به مارالاگو پرواز کردند و گزارشی از ارزیابی خسارات و دیگر جزئیات را که ما تهیه کرده بودیم به رئیس جمهور ارائه کردند.
آنگونه که میلی نیز قبلا هشدار داده بود، رئیس جمهور راضی نبود. او به ما دستور داد تا اگر سلیمانی به عراق آمد او را هدف قرار دهیم. وقتی میلی این پیغام را به من رساند در دفتر کارم بودم. پرسنل دفتر در اطرافم بودند. اما چون تلفن روی بلندگو نبود نمی توانستند دستور را بشنوند. من برای یکی دو ثانیه خشکم زد و سپس از او خواستم که حرفش را تکرار کند. درست شنیده بودم.
میلی همچنین به من گفت که رئیس جمهور با حمله به فرمانده نیروی قدس در یمن و کشتی ساویز در دریای سرخ موافقت کرده است. به گفته وی، این احساس در جلسه حاکم بود که این حملات ایران را به پای میز مذاکره و چانه زنی خواهد کشاند. می توانستم متوجه شوم که رئیس ستاد مشترک با این نظر موافق نیست. من هم موافق نبودم. ما احساس می کردیم که این حملات ممکن است بازدارندگی ما را احیا کند اما احتمال انجام مذاکرات گسترده وجود ندارد
این نوع هدف قرار دادن یک فرمانده عالی رتبه در بر دارنده سه گام بود: یافتن، تثبیت هدف و تمام کردن کار. یافتن یک علم است، اما تثبیت هدف، یعنی تبدیل تمام آنچه ما درباره تحرکات و عادات هدف به یک پنجره زمانی، جغرافیایی و فرصتی محدود، یک هنر است. تمام کردن کار نیز هنر است: یعنی هدف قرار دادن هدف و در عین حال به حداقل ممکن رساندن آسیب های جانبی.
هدف گرفتن سلیمانی در لحظات اولیه بعد از پایین آمدن وی از هواپیما و قبل از رسیدن وی به خیابان های شلوغ بغداد احتمالا آسیب های جانبی را به حداقل می رساند. ما از پهپادهای ام کیو 9 استفاده کردیم که مجهز به موشک های هلفایر بود تا خودروی حامل وی و خودروی اسکورت او را از بین ببریم. البته مثل همیشه محدودیت هایی وجود داشت. پهپادهای ام کیو 9 نمی توانستند برای مدتی طولانی بر فراز فرودگاه پرواز کنند بنابراین ما باید می دانستیم که او تقریبا چه زمانی خواهد رسید. ترجیح ما هدف قرار دادن در شب هنگام بود؛ زمانی که هیچ پوشش ابری نباشد، اما زمان عملیات ما تا حدود زیادی بستگی به برنامه حرکت سلیمانی داشت.
ادامه دارد...
اطلاعاتی داشتیم که نشان می داد او در روز سه شنبه 31 دسامبر از تهران به بغداد پرواز خواهد کرد. بعد از بحث زیاد، ما تصمیم گرفتیم ابتدا سلیمانی را بزنیم و بعد در عرض چند دقیقه و قبل از رسیدن هشدارهای لازم فرمانده سپاه در یمن را هدف قرار دهیم. تصمیم گرفتیم حمله به ساویز را به زمانی دیگر موکول کنیم. من علاقمند به غرق کردن آن نبودم. (و خوشبختانه نیازی هم به این کار نبود.)
در همین حال، اعتراضاتی در مقابل سفارت ما در بغداد در واکنش به حمله به مواضع کتائب حزب الله شکل گرفته بود. تصاویر منتشر شده ناراحت کننده بود و ظاهرا عزم واشنگتن برای از میان برداشتن سلیمانی را جزم کرده بود. نگرانی من از اتفاقات بعد از هدف گرفتن سلیمانی بیشتر می شد. آیا این اقدام موجب می شد تا جمعیت معترض سفارت را تسخیر کنند؟ چه بر سر روابط ما با دولت عراق می آمد؟
احساس کردم که شورای امنیت ملی شامل وزرای امور خارجه و دفاع و مشاور امنیت ملی معتقدند که ایران اقدام ما را تلافی نخواهد کرد. من مخالف بودم.
صبح روز 31 دسامبر من به مقر سنتکام رفتم، یعنی روزی که امیدوار بودیم حمله انجام شود. دو مونیتور غول پیکر روی دیوار نصب شده بود. یکی تصاویر سیاه و سفید مخابره شده از پهپادها را نشان می داد و دیگری حرکت صدها هواپیما از جمله هواپیماهای غیرنظامی عبوری از آسمان ایران و عراق را رصد می کرد.
ادامه دارد...
بالاخره سلیمانی از منزل خارج و سوار هواپیما شد. هواپیما در ساعت 9.45 دقیقه صبح از زمین بلند شد. اما وقتی نزدیک بغداد رسید، فرود نیامد و از ارتفاع 30 هزار پایی شهر بغداد عبور کرد. من به همراه میلی و اسپر در اتاق عملیات داشتیم وضعیت را تماشا می کردیم.
یک نفر در پنتاگون از من پرسید: «می توانی در آسمان این هواپیما را ساقط کنی؟» بدون تصمیم گیری در مورد اجرای دستور با فرمانده پایگاه هوایی مان در قطر تماس گرفتم و پرسیدم آیا اگر دستور صادر شود می توانید این کار را انجام دهید؟ او به سرعت پاسخ داد و ما دو جنگنده را در پشت سر این هواپیما به هوا بلند کردیم. تلاش می کردیم بدانیم که آیا این پرواز چارتری است یا تجاری. در نهایت مشخص شد که پرواز تجاری است و با حداقل 50 سرنشین با تاخیر زیاد به مقصد دمشق پرواز کرده است. بلافاصله به میلی توصیه کردم که نباید آن را هدف بگیریم. او هم موافقت کرد و جنگنده ها مجددا به آشیانه برگشتند.