عملیات در یمن نیز به تعویق افتاد. اما تصمیم رئیس جمهور همچنان پابرجا بود. نشانه هایی وجود داشت که سلیمانی در 36 ساعت آینده از دمشق به بعداد برخواهد گشت. ما همچنان یک فرصت دیگر داشتیم. روز دوم ژانویه سلیمانی دوباره در دمشق سوار هواپیما شد و ما در مقر سنتکام در تمپا تحرکات او را زیر نظر داشتیم. پرواز یک پرواز تجاری بود. هواپیما در ساعت 4.35 دقیقه بعد از ظهر به وقت آمریکا در فرودگاه بغداد به زمین نشست که به وقت محلی اندکی قبل از نیمه شب بود.  هوا ابری بود. پهپادهای ام کیو 9 برای بهبود سطح دید در ارتفاع پایین پرواز می کردند و برای اینکه دیده نشوند یا صدایشان شنیده نشود باید فاصله خود با هدف را حفظ می کردند. در ساعت 4.40 دقیقه تایید کردیم که سلیمانی در حال پایین آمدن از پله هاست. قبلا دستور حمله به تیم عملیات داده شده بود. دو خودرو بعد از سوار کردن سلیمانی با سرعت از هواپیما دور شدند. همه نگاه ها به مانیتورهای بزرگ دوخته شده بود. کسی حرف نمی زد. و بعد ناگهان یک نور بزرگ سفید کل صفحه را پر کرد. تکه های خودروی سلیمانی به هوا پرتاب شدند. بعد از یک یا دو ثانیه، خودروی اسکورت هم هدف قرار گرفت. هیچ کس خوشحالی نمی کرد. فقط و فقط سکوت بود که فضا را پر کرده بود و ما داشتیم خودروهای در حال سوختن را تماشا می کردیم. یک دقیقه بعد، ما مجددا حمله کردیم و 8 شلیک دیگر انجام دادیم. عملیات به نظر موفقیت آمیز بود، اما هنوز نمی توانستیم آن را تایید کنیم. به زودی مشخص شد که سلیمانی را زده ایم. ساعت حدود 9 شب به خانه رسیده بودم، که اولین گزارش های خبری در این باره منتشر شد. تنها آن موقع بود که فرصت فکر کردن درباره آنچه رخ داده بود را پیدا کردم. تصمیم به هدف قرار دادن سلیمانی توسط ترامپ اتخاذ شد. مشاورانش به او گفته بودند، ایران تلافی نخواهد کرد. نظری که هیچ کس در سنتکام یا جامعه اطلاعاتی با آن موافق نبود. نه اینکه معتقد باشیم این حمله اقدامی ناموجه است، بلکه از آن جهت که چندان نسبت به اتفاقات بعد از آن خوشبین نبودیم. در نهایت، معتقدم که رئیس جمهور تصمیم درست را گرفت. اگر سلیمانی متوقف نشده بود، در نتیجه رهبری وی جان های بیشتری از نیروهای آمریکایی، نیروهای ائتلاف و نیروهای عراقی گرفته می شد. معتقدم احتمالا حملات بیشتری در آینده نزدیک رخ می داد. سلیمانی قرار نبود خودش آن حملات را انجام دهد، اما به شکل اجتناب ناپذیری پس از سفر وی به عراق این حملات اتفاق می افتاد. ریسک بی عملی بیشتر از ریسک اقدام موثر بود. ایران در توانایی ما برای چنین نمایش قدرتی تردید داشت و ما به دلایلی هرگز در دوران 2 دولت قبلی چنین اقدامی را صورت نداده بودیم. اکنون برای اولین بار در طی چندین سال گذشته، ایران قدرت ما را به شکلی برهنه مشاهده کرده بود و باید در معادلات خود بازنگری می کرد. حملات کوچک و به ویژه غیر قابل انتصاب به ایران ادامه پیدا کرد، اما راهبری و هدایت عملیاتی نیروهای ایرانی و نیروهای نیابتی تغییر نمود: از حملات عمده به نیروهای آمریکایی اجتناب شد. این حمله لحظه ای تعیین کننده در روابط ایران و آمریکا بود. هدف قرار دادن سلیمانی عزم و اراده ای را به نمایش گذاشت که جای خالی اش در سیاست خاورمیانه ای آمریکا احساس می شد. این چرخه ماه گذشته نیز مجددا تکرار شد، یعنی زمانی که ایران به اسرائیل حمله کرد: مداخله آمریکا مانع از اثربخشی تهاجم ایران شد. اگر قصد داریم در خاورمیانه بمانیم، باید آماده باشیم تا همان عزم و اراده را به نمایش بگذاریم. ریسک افزایش تنش اجتناب ناپذیر اما قابل مدیریت است. این خودداری از پذیرش ریسک است که برای مدت های طولانی از میزان اثرگذاری سیاست های ما کاسته است. درس های هدف قرار دادن سلیمانی کاملا روشن و واضح اند و نباید آنها را فراموش کنیم. ایرانی ها به قدرت ما احترام خواهند گذاشت. آنها از ضعف ما سوء استفاده خواهند کرد. تمام!!