هدایت شده از سلاح سخن
🌎🌎🌎 💠 من فقط طناب را تکان دادم. مرد و زنی در یک خانه کوچک روستایی زندگی میکردند و دختر کوچکی هم داشتند. و تنها درآمد زندگیشان از شیر گاوشان بود. که خانم خانه ماست؛ پنیر ؛ کره؛ روغن؛ دوغ و... از شیر گاو درست میکرد و می فروخت. زندگی بخوبی میگذشت تا اینکه شیطان وارد زندگیشان شد. و تصمیم گرفت با روش خودش و با تحریک خشم و غضب زندگی این زوج جوان را از هم فرو بپاشد. و یک روز شیطان طنابی را که گاو را با آن به طویله بسته بودند تکان داد. گاو رم کرد و طناب را پاره کرد و از طویله؛ به بیرون فرار کرد. موقع فرار دختر خردسال صاحب گاو زیر دست و پای گاو رم کرده بشدت مصدوم شد و فوت کرد. مرد خانه وقتی خسته از صحرا رسید و صحنه رم کردن گاو و کشته شدن دخترش را دید؛ زن را زیر باد کتک گرفت که چرا مراقب دخترشان نبوده. زن داغدیده با چشم گریان و بدن مجروح به خانه پدر رفت و برادران وقتی فهمیدند داماد خواهرشان را کتک زده به خانه داماد امده و او را زیر بار کتک گرفتند. مرد وقتی دید هم دخترش کشته شده و هم خودش کتک خورده؛ روز بعد از شدت عصبانیت چنان زنش را کتک زد که زن بعد از چند روز مرد. براداران زن وقتی فهمیدند خواهرشان در اثر کتک داماد کشته شده؛ سر او ریخته و به خونخواهی خواهرشان او را با چوب و چماق کشتند. اقوام جمع شدند و برای مراسم فاتحه این خانواده که هر سه کشته شده بودند؛ گاو را سربریدند. به شیطان گفتند : این چه کاری بود با این خانواده بخت برگشته کردی؟ همه را نابود کردی!!!! شیطان گفت : منکه کاری نکردم. من فقط طناب را تکان دادم. همین....... مراقب باشیم طناب زندگی دیگران را تکان ندهیم...... . https://eitaa.com/harffe_hesab 🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸