آنكه فرمود: پس از من پيغمبرى نيست.* *وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ، وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ، وَ سَدَّ الْأَبْوابَ إِلّا بابَهُ، ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِكْمَتَهُ، فَقالَ: أَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بابُها، فَمَنْ أَرادَ الْمَدينَةَ وَالْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ: أَنْتَ أَخى وَ وَصِيّى وَ وارِثى، لَحْمُكَ مِنْ لَحْمى، وَ دَمُكَ مِنْ دَمى، وَ سِلْمُكَ سِلْمى، وَ حَرْبُكَ حَرْبى، وَالْإيمانُ مُخالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَما خالَطَ لَحْمى وَ دَمى، وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَليفَتى، وَ أَنْتَ تَقْضى دَيْنى، وَ تُنْجِزُ عِداتى، وَ شيعَتُكَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلى فِى الْجَنَّةِ، وَ هُمْ جيرانى، وَ لَوْلا أَنْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى،* *باز رسول اكرم دختر گراميش كه سيّده زنان عالم است، را به على تزويج فرمود. باز حلال كرد بر على آنچه بر خود پيغمبر حلال بود (از آنكه با حال جنابت تنها بر رسول و على به مسجد پيغمبر درآمدن حلال بود و بر غيرشان حرام). و باز تمام درهاى منازل اصحاب را كه به مسجد رسول باز بود، به حكم خدا بست غير در خانه على. آنگاه رسول اسرار علم و حكمتش را نزد على به وديعه گذاشت و فرمود: من شهر علم هستم و على دَرِ آن شهر. پس هر كه بخواهد در اين مدينه علم و حكمت وارد شود، از درگاهش بايد وارد گردد. آنگاه فرمود: تو برادر من، وصىّ من و وارث من هستى. گوشت و خون تو، گوشت و خون من است. صلح و جنگ با تو، صلح و جنگ با من است و ايمان چنان با گوشت و خون تو آميخته شده كه با گوشت و خون من آميخته­اند. تو فردا جانشين من بر حوض كوثر خواهى بود و پس از من، تو اداء قرض من مى كنى و وعده­هايم را انجام خواهى داد. شيعيان تو در قيامت بر كرسيهاى نور با روى سفيد در بهشت ابد، اطراف من قرار گرفته­اند و آنها همسايه من هستند. اگر تو يا على بعد از من ميان امتم نبودى، اهل ايمان به مقام معرفت نمى رسيدند.* *و كانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَ نُوراً مِنَ الْعَمى، وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتينَ، وَ صِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ، لا يُسْبَقُ بِقَرابَةٍ فى رَحِمٍ، وَ لا بِسابِقَةٍ فى دينٍ، وَلا يُلْحَقُ فى مَنْقَبَةٍ مِنْ مَناقِبِهِ، يَحْذُو حَذْوَ­الرَّسُولِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما، وَ يُقاتِلُ عَلَى التَّأْويلِ، وَلا تَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ، قَـدْ وَتَـرَ فيهِ صَناديدَ الْعَرَبِ، وَ قَتَلَ أَبْطالَهُمْ، وَ ناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً، بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَ غَيْرَهُنَّ، فَأَضَبَّتْ عَلى عَداوَتِهِ، وَ أَكَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِهِ، حَتّى قَتَلَ النّاكِثينَ وَ الْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ وَ لَمّا قَضى نَحْبَهُ، وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرينَ، يَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلينَ،* *همانا على بود كه بعد از رسول اكرم؛ امت را از ضلالت و گمراهى و كفر و نابينايى، به مقام هدايت و بصيرت مى رسانيد. او حبل­اللَّه متين در راه مستقيم حق براى امت است. هيچ كس به قرابت با رسول، بر او سبقت نيافته و در اسلام و ايمان بر او سبقت نگرفته. و نه كسى به او در مناقب و اوصافِ كمال خواهد رسيد. تنها قدم به قدم از پى رسول اكرم، على راه پيمود كه درود خدا بر هر دو و بر آل اطهارشان باد. و على است كه بر تأويل (و حقايق و مقاصد اصلى قرآن) جنگ مى كند و در راه رضاى خدا از ملامت و سرزنش بدگويان باك ندارد. و در راه خدا، خونهاى صناديد و گردنكشان عرب را به خاك ريخت و شجاعان و پهلوانانشان را به قتل رساند و سركشان را مطيع و منقاد كرد. در نتيجه دلهايشان پر از حقد و كينه، از واقعه جنگ بدر و حنين و خيبر و غيره گرديد و بازماندگانشان كينه على را در دل گرفتند. و در اثر آن كينه پنهانى، بر دشمنى او قيام كردند و به مبارزه و جنگ با او هجوم آوردند. تا آنكه ناگزير او هم با عهد شكنان امّت (طلحه و زبير) و با ظالمان و ستمكاران (معاويه و ياران او) و با خوارج مرتد از دين در نهروان به قتال برخاست. و چون نوبت اجلش فرا رسيد و شقى­ترين خلق (اول و) آخر عالم؛ پيروى از شقى­ترين خلق اول نمود.* *لَمْ يُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ،فِى الْهادينَ بَعْدَ الْهادينَ، وَالْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلى مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَةٌ عَلى قَطيعَةِ رَحِمِهِ، وَ إِقْصاءِ وُلْدِهِ، إِلَّا الْقَليلَ مِمَّنْ وَفي لِرِعايَةِ الْحَقِّ فيهِمْ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَ سُبِىَ مَنْ سُبِىَ، وَ أُقْصِىَ مَنْ أُقْصِىَ، وَ جَرَى الْقَضاءُ لَهُمْ بِما يُرْجى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، إِذْ كانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِِ، يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ، وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ، وَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَ