رش که از رفتارش شرمنده شده بوداو را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود. مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته... به او میگوید:یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآنرا نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.... معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...، مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد. همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد... چرا بی جواب چرا بی خبر؟؟؟؟ مرد در جواب همسرش میگوید..: هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش میگوید چطور...مگه چه شده؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.... مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند.... امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده، 400سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت... ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند... ⏳از الان بفکر فردایمان باشیم. [۹/۲۶،‏ ۱۳:۰۸] ‏‪+98 912 931 2347‬‏: 🌿🖤🌱🖤☘️🖤 همیشه می‌شنیدیم دیر بِجُنبی ازحسرت می‌میری ...باور نمی‌کردیم ... 😭😭😭😭😭😭 اما ما که از دارِ دنیا چیزی نخواسته بودیم ...😔😔 سفر اروپا و ماشین لاکچری و پول، رویای ما نبود ...😔😔😭😭 رفتن به مهمانی های آن چنانی و خَروار خَروار پول خرج کردن خواسته ما نبود ...😔 آرزویمان پَرواز فِرست کلاس و هتل پنج ستاره در آن سوی دنیا نبود ...😔😭😭😭 ما که از تمام دنیا سختیش را خواستیم ، به جای پرواز گفتیم پیاده میرویم ...😔😔😭😭 به جای هتل پنج ستاره و تخت های گرم و نَرم روی زمین می‌خوابیم😔😔😭😭😭 ما که رستوران های لاکچری زیر دریا نخواستیم...😔😔😭😭 برای ما کاسه ای آش ، تکه ای نان و.... و یک لیوان چای عراقی کافی بود ...😔😔😭😭 و صدایی پُر از عشق که دَعوتمان کند به خانه اش( حُبُ الحسین یَجْمَعُنا ... جاده ای آکَنده از مُحَبت که در هر قَدَمَش عشق میبینی ...😭😭😭 از فَقیر ترین تا غَنی ترین ، همه هستند ، همه عاشقانه محبت می‌کنند به زُوّار الحسین ...😭😭 هر کس به نوبه خودش با تمام وجود ودارُ ونَدارش ...😭😭😭 آری ما دیوانه ایم ، آخر کدام آدم عاقلی دلش تنگ میشود برای خستگی؟😔😭😭😭 برای پاهایی تاوَل زده ؟ برای رفتن به کشوری که زبانشان را نمیدانی ؟😭😭😭😭 برای روی زمین خوابیدن ؟ برای شُرشُر عَرَق ریختن؟ آری ما دیوانه ایم دیوانه ی عشق اَربابمان حسین 💔 💔یک دیوانه که دل تنگ است ...💔💔💔💔 خیلی زیاد ...😭😭😭😭 دلتنگ دیدن آن کودکان عراقی که بین راه شیشه عَطری در دستدارند و زُوّار را مُعَطّر می کنند ... برای موکب هایی که پذیرایی وتدارکات ساده و از سَرِ اِخلاص آدمهایشان‌ بر پُرستاره ترین ومُجَلَل ترین هتل ها وقَصرهای دنیا برتری دارد و آدم هایی که بی وقفه وشبانه روز کارشان خدمت رسانی به خِیلِ عظیمِ زُوّار اَبا عَبدالله (ع ) است و اِنگار که این آدم ها خستگی ناپذیرند ...😔😔 خدایا این عشق و این دیوانگی و این کِشتی نجات، اَربابِ خوبمان حسین (ع ) ، رو هیچ وقت ازما نگیر😭😭🙏🙏🙏🙏 الهی نعمت زیارت امام حسین (ع) را دوباره نصیبمان کن 🙏🏻🙏😭😭😭😭 الهی نِعمت ولایت رو از ما نگیر 🙏🙏 الهی آمین🙏🙏🌹🌹 [۹/۲۶،‏ ۲۳:۵۶] ‏‪+98 912 888 5628‬‏: *روزی که آیت‌الله جوادی آملی خاک بر سر ریخت !* در زمان دفاع مقدس روزی آیت‌الله جوادی آملی به جبهه مشرف شده بود تا با رزمندگان بسیجی دیداری داشته باشند در میان رزمندگان ، یک نوجوان بسیجی باصفایی بود که حدود ۱۴ سال داشت... .. پایین ارتفاع چشمه‌ای بود و باران گلوله از سوی عراقی‌ها می‌بارید؛ لذا فرمانده ها گفته بودند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانج