[۹/۲۴،‏ ۱۸:۱۰] ‏‪+98 912 888 5628‬‏: 💥نمی دانیم چه کرده... حالا شما توی روی مادرت می‌ایستی، [می‌گویی] حرف نزن! نمی‌خواهم! به تو چه! بابا جان، مادر است، می‌دانی چه قدر نخوابیده؟! می‌دانی چه قدر بی‌خوابی کشیده؟! پنج رقم خدمت کرده، در بدنش که بودی، از خون بدنش تغذیه کردی، از بدنش آمدی بیرون، از شیرش تغذیه کردی، وقتی خواسته بمیرد، اموالش را برای ارث برای تو گذاشته، یعنی از خونش، از شیرش، از ثروتش، سه شیفته هم کار کرده، مجانی هم کار کرده، با عشق هم کار کرده، خسته هم نشده، هیچ‌وقت هم منتظر نبوده که کی شود که تمام شود، شما در سربازی، سربازی خدمت می‌کنی، ولی هی منتظری کی شود تمام شود، در اداره خدمت می‌کنی، ولی هی منتظری کی شود بازنشست بشوی. هیچ مادری نمی‌گوید که کی شود که بازنشست بشوم. یعنی بازنشستگی ندارد، یک مادر بیست، سی تا مدیر کل است، مدیر کل تغذیه هست، مدیر کل حفاظت و امنیت هست، مدیر کل بهداشت و درمان هست، مدیر کل آموزش و پرورش هست، یعنی تمام نیازهای این بچه را تأمین می‌کند. ما نمی‌دانیم مادر چه کرده است، نمی‌دانیم پدر چه کرده است. 🌐 درس‌هایی از قرآن - ۲۵- ۶- ۱۴۰۰ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1 [۹/۲۴،‏ ۲۲:۰۴] ‏‪+98 912 401 0471‬‏: 🔰پرهیز از پاک کردن کامل استخوان ✍امام سجاد علیه السلام: استخوان را کاملا پاک نکنید؛ زیرا برای جن سهمی است و اگر چنین کنید، چیزی از خانه می رود که از باقی مانده استخوان با ارزش تر است. 📚 الکافی، ج ۶، ص ۳۲۲ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ✅لینک گروه اول کانال هیئت عشاق العباس(ع) در واتس آپ https://chat.whatsapp.com/Em8MtUQr2CbDy980SmfoTP 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ✅لینک گروه کانال هیئت عشاق العباس(ع)-2در واتس آپ https://chat.whatsapp.com/Lkj2Kmoqwjs56JRJ7NX5jp 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 [۹/۲۵،‏ ۰۷:۱۵] رابط خ محمدیاری: 🛑🛑🌹از حاج قاسم سلیمانی پرسیدند شما در جنگ، نیروی علی هاشمی بودی؟ محکم جواب داد : نه بعد از مکثی گفت من نیروی مجید سیلاوی بودم و مجید سیلاوی نیروی علی هاشمی بود. مگر نیروی علی هاشمی بودن الکی بود؟ ‏علی هاشمی ایده پرداز عملیات خیبر بود. ثمره آن عملیات تصرف جزایر مجنون بود که دارای ۵۸ حلقه چاه نفت است اما مهمتر از این موضوع، نحوه شهادت و اتفاقات بعدی است که ما را با یک حیرت و داستان عجیب روبرو می‌کند او با اینکه یکی از مهمترین فرماندهان جنگ بود اما تا ۲۲ سال نام بردن از او ممنوع بود. هیچ‌ کس حق نداشت درباره‌ی او کلامی سخن بگوید. لام تا کام، سکوت مطلق گویی اصلا نبوده گویی اصلا نجنگیده او حتی متهم به خیانت شد و البته شایعاتی دیگر ماجرا چه بود؟ ماجرا این بود که عراق برای بدست گرفتن جزیره مجنون یک حمله سراسری را سازماندهی کرد و با توپ پر به سمت این جزیره آمد. علی هاشمی و یارانش در مجنون بودند و مستقیما مورد حمله بالگردهای عراقی قرار گرفتند. راکت پشت راکت به سمت آنها شلیک میشد ، کسی متوجه نشد چه بر سر علی هاشمی آمد. حمله که تمام ‌شد، زخمی‌ها به عقب منتقل شدند و سرشماری آغاز شد تا ببینند چه کسانی هستند و چه کسانی شهید شدند. نفر اول که خبری از او نبود علی هاشمی بود. به دنبال پیکرش گشتند. نبود هیچ اثری از او نبود. پس کجاست؟ برخی از بچه‌ها اسیر شده بودند. چند نفری عراقی ها را دیده بودند که به سمت ایرانی ها آمده و چندنفری را به اسیری گرفته بودند. در میان بحث و سخن که فرمانده کجاست؟ یکی احتمال داد شاید او اسیر شده باشد، چون دیده آنطرفی می رفته... همین گمانه‌زنی سخن مبنای اتفاقات بعدی قرار گرفت ‏ از آنجایی که علی فرمانده ارشد بود، همه باید درباره‌ی او سکوت می‌کردند. اعلام می‌شود که مطلقا سخنی نگوئید. نه درباره اسارتش ، نه این که اساسا اینجا بوده یا نبوده. زیرا او حامل مهمترین اطلاعات بود و اگر مقامات عراق می‌فهمیدند ممکن بود علی دوران بسیار سخت و بدی را در زمان اسارت بگذراند. سکوت.سکوت.سکوت سالها می‌گذرد و همچنان سکوت جنگ تمام می‌شود و همه خوشحال هستند که با بازگشت اُسرا ، علی هم بیاید. همه می‌آیند اما از او خبری نیست. هیچ کس او را در زندان‌های عراق ندیده، پس کجاست؟ فرضیه غلط در قالب یک سئوال شکل می‌گیرد: نکند با صدام همکاری می‌کند؟ موتور شایعات علیه او روشن می‌شود. مجددا اعلام می‌شود درباره‌ی او سخنی نگویید. این بار کسی نگران نیست که او اسیر شده، برخی از این که احتمالا با صدام همکاری می‌کند، عصبی هستند پس قرار شد تا روزی که صدام زنده است، کسی درباره‌ی او حرفی نزند. خانواده‌اش تحت فشار قرار گرفتند. جلوی شایعات را نمی‌شد گرفت. یکی می‌گفت با منافقین همکاری می‌کند و دیگری مُصر بود که با صدام حسین درحال تبادل اطلاعات و همکاری است. فشار بی‌سابقه ای روی خانواده بود خانواده ناچار و مجبور به ترک محل زندگی شدند اما هرکجا که می‌رفتند، از نگاه‌ها