و از من طلب شفاعت کردند که وضع ما بد است و تو از خدا بخواه ما را عفو کند! من به آنان پرخاش کردم و گفتم هر چه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو می کنید؟ این مردگان شیوخی بودند از عرب که در دنیا مستکبرانه زندگی می نمودند و قبورشان در اطراف همان قبری بود که من بر روی آن نشسته بودم. 📚 منبع: معاد شناسی؛ ج۱،ص۱۴۲. [۱۰/۲۰،‏ ۲۲:۵۱] احمدزاده ق: 🔵گروهى از اصحاب امام صادق عليه السلام، خدمت حضرت نشسته بودند كه ايشان فرمودند: - هاى زمين و كليدهايش در نزد ماست ، اگر با يكى از دو پاى خود به زمين اشاره كنم ، هر آينه زمين آنچه را از طلا و گنج ها در خود پنهان داشته ، بيرون خواهد ريخت ! بعد، با پايشان خطى بر زمين كشيدند. زمين شكافته شد، حضرت دست برده قطعه طلايى را كه يك وجب طول داشت ، بيرون آوردند! 🔴سپس فرمودند: - خوب در شكاف زمين بنگريد! اصحاب چون نگريستند، قطعاتى از طلا را ديدند كه روى هم انباشته شده و مانند خورشيد مى درخشيدند. 🔵يكى از اصحاب ايشان عرض كرد: - يا بن رسول الله ! خداوند تبارك و تعالى اين گونه به شما از مال دنيا عطا كرده ، و حال آنكه و دوستان شما اين چنين تهيدست و نيازمند؟ 🔴حضرت در جواب فرمودند: - براى ما و شيعيان ما خداوند دنيا و آخرت را جمع نموده است. ⚜ ما خاندان اهلبيت بزرگترين سرمايه است ، ما و دوستانمان داخل خواهيم شد و دشمنانمان راهى دوزخ خواهند گشت. -------------------------- [۱۰/۲۰،‏ ۲۳:۲۱] طالب زاده علی: 🔴تشرف جنگجوی جنگ صفین خدمت اقا امام زمان عج! ✳️یکی از شیعیان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام می گوید: « روزی نزد پدرم بودم. مردی را دیدم که با او صحبت می کرد. 💠ناگاه در بین سخن گفتن، خواب بر او غلبه کرد و عمامه از سرش افتاد. اثر زخم عمیقی بر سرش ظاهر شد. از او سؤال کردم جریان این جراحت که به ضربات شمشیر می ماند چیست؟ 🍃گفت: اینها از ضربه شمشیر در جنگ صفین است. 🔴حاضرین تعجب کرده به او گفتند: جنگ صفین مربوط به قرنها پیش است و یقیناً تو در آن زمان نبوده ای، چطور چنین چیزی امکان دارد؟ گفت: بله. همین طور است که می گویید. اما مطلب اینگونه است که: 🔰 من روزی به طرف مصر سفر می کردم و در بین راه مردی از طایفه غرّه با من همراه شد. با هم صحبت می کردیم و در بین صحبت از جنگ صفین، یادی به میان آمد. ⚡️ آن مرد گفت: اگر من در آن جا حاضر بودم، شمشیر خود را از خون علی(علیه السلام) و اصحابش سیراب می کردم. 💠من هم گفتم: اگر من حاضر بودم، شمشیر خود را از خون معاویه و یارانش رنگین می کردم. ⚡️آن مرد گفت: علی و معاویه و آن یاران که الان نیستند؛ ولی من و تو که از یاران آنهاییم،بیا تا حق خود را از یکدیگر بگیریم و روح ایشان را از خود راضی نماییم. این را گفت و شمشیر را از نیام خارج نمود. من هم شمشیر خودم را از غلاف کشیدم و به یکدیگر درآویختیم. ♻️درگیری شدیدی واقع گردید. ناگاه آن مرد ضربه ای بر فرق سرم وارد کرد که افتادم و از هوش رفتم. 🔵دیگر ندانستم که چه اتفاقاتی افتاد، مگر وقتی که دیدم مردی مرا با ته نیزه خود حرکت می دهد و بیدار می نماید؛ 🌟چون چشم گشودم، سواری را بر سر بالین خود دیدم که از اسب پیاده شد. دستی بر جراحت و زخم من کشید، گویا دست او دارویی بود که فوراً آن را بهبودی بخشید و جای ضربه را خوب کرد. 🌷 بعد فرمود: کمی صبر کن تا برگردم. آن مرد بر اسب خود سوار شد و از نظرم غایب گردید. طولی نکشید که مراجعت نمود و سر آن مرد را که به من ضربه زده بود، در دست داشت و اسب و اثاثیه مرا با خود آورد. 🌼فرمود: این سر، سرِ دشمن تو است؛ چون تو ما را یاری کردی، ما هم تو را یاری نمودیم. ☘« ولینصرن الله من ینصره: یقیناً خدای تعالی، کسی که او را یاری کند، یاریش می نماید. سوره حج آیه 40 » 🍀وقتی این قضیه را دیدم مسرور گشته و عرض کردم: ای مولای من تو کیستی؟ فرمودند: 🌸« من محمد ابن الحسن، صاحب الزمان هستم. بعد فرمودند: اگر راجع به این زخم از تو پرسیدند: بگو آن را در جنگ صفین به سرم زده اند. » این جمله را فرمود و از نظرم غایب شد... 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📘داستان هایی زیبا از ملاقات با امام عصر علیه السلام [۱۰/۲۰،‏ ۲۳:۲۴] احمدزاده ق: ‍ ‍ ‍ ‍ ❓🔥چرا با آن که ابلیس صریحا اعلام کرد که قصد فریب فرزندان آدم را دارد و خداوند نیز می دانست که چنین می کند، به او مهلت داد و او را در همان آغاز نافرمانی به هلاکت نرسانید؟ ✨1 . هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رساندن اوست; یعنی هدف به فعل خداوند مربوط می شود و نه به فاعل; زیرا خداوند خود کامل علی الاطلاق است و نمی توان غایت و هدفی برای ذات او تصور کرد . ✨2 . تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست و از این روست