یا رقیه س
شب
سوم محرم الحرام
مویم که به دست عربی بی ادب افتاد
از گیسوی ابریشمی ام رنگ شب افتاد
خورشید که تابید و در آتش بدنم سوخت
دستام چروکید و تنم در تعب افتاد
دیدم همه ی صورت تردم شده زخمی
عکسم که در آیینه ی مهر و غضب افتاد
هر جور حسابش کنی از شدت سیلی
بر صورت من قالب دست عرب افتاد
از ناقه که افتادم و پایم پر خون شد
هر بوته خاری بغلم در عجب افتاد
من پشت سر نیزه تو تند دویدم
تا شمر نگوید که رقیه عقب افتاد
دروازه ساعات ورودی غمم شد
وقتیکه به جان و لب مردم طرب افتاد
از نیزه که افتادی و چشمات لگد خورد
انگار که از نخل شرف یک رطب افتاد
قلبی که ۳ سال است برای تو طپیده
باور کنی یا نه دگر از تاب و تب افتاد
حسین جعفری